کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیاد
واژهنامه آزاد
بزرگی . سرداری
-
سیاد
واژهنامه آزاد
بزرگی , سروری
-
واژههای همآوا
-
صیاد
واژگان مترادف و متضاد
شکارچی، شکاری، نخجیرزن، نخجیرساز، نخجیرگر
-
صیاد
فرهنگ واژههای سره
ماهیگیر، ماهیگیر
-
صیاد
لغتنامه دهخدا
صیاد. [ ؟ ی یا ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل ، واقع در 12 هزارگزی شمال بیجار و 4 هزارگزی راه مالرو جلال آبادبه زابل . در جلگه قرار دارد. هوای آن گرم و معتدل است . 1040 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آن غلات ، لبنیات . شغ...
-
صیاد
لغتنامه دهخدا
صیاد. [ ص َی ْ یا ] (ع ص ، اِ) شکاری . (منتهی الارب ). نخجیرگر. (مهذب الاسماء). قانِز. (منتهی الارب ). شکارچی . قانِص . قَنّاص . دامیار. شکارگر. شکارگیر. شکارکن . ج ، صیادان : کومس ارت دهی است بر سر کوهی و مردمان وی صیادانند. (حدود العالم ).صیاد بی م...
-
صیاد
فرهنگ فارسی معین
(صَ یّ) [ ع . ] (ص .) شکارچی .
-
صیاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sayyād ۱. = شکارچی۲. [مجاز] آن که چیزی را بهدست میآورد؛ تسخیرکننده.
-
صیاد
واژهنامه آزاد
شکار چى