کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سگِ زرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سگِ زرد
لهجه و گویش تهرانی
سگ بی ارزش:()برادر شغاله!
-
واژههای مشابه
-
سگ
واژگان مترادف و متضاد
تازی، کلب ≠ گربه
-
سگ
لغتنامه دهخدا
سگ . [ س َ ] (اِ) پهلوی «سک » (لغت جنوب غربی )، پارسی باستان «سکا» = ایرانی باستان «سپکا» (هرودتس «سپاخا» را در زبان مادی به معنی (سگ ) آورده است ). آریایی «سوآ-کا» سانسکریت «سون » و نیز در پهلوی «سگ » . ارمنی «شن » . کردی «سه » (سینان ) (سگ ) جمع «س...
-
سگ
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ په . ] (اِ.) پستانداری از راستة گوشتخواران که سردستة تیرة خاصی به نام سگ سانان می باشدو دارای نژادهای مختلف است که تاکنون 200 نژاد از آن شناخته شده ، شامة وی بسیار قوی است و در کارهای مختلف خدمات با ارزشی به انسان می کند. ؛ ~ صاحبش را نشناختن...
-
سگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sak] (زیستشناسی) sag پستانداری اهلی از راستۀ گوشتخواران با حس شنوایی و بویایی بسیار قوی که برای پاسبانی خانه، نگهبانی گله، کمک به شکارچیان و عملیات جستجو از آن استفاده میشود.〈 سگ آبی: (زیستشناسی) = بیدستر〈 سگ هرزهمَرَس:۱....
-
سگ
دیکشنری فارسی به عربی
کلب
-
سگ
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kuya طاری: köva طامه ای: kuɹa / kuɹe / kuwa طرقی: köya کشه ای: köva نطنزی: kuya
-
سگ
لهجه و گویش بختیاری
sag سگ.
-
سگ
واژهنامه آزاد
س ُ گ(در گویش دماوندی):خُل (آب بینی بویژه هنگامی که روان باشد)، به کسی هم که اینگونه باشد میگویند سُگِن همانند خُلِن
-
سگ
واژهنامه آزاد
«سگ شدن» کنایه از بداخلاق شدن و تنگ شدن خُلق.
-
سگ لرز، سگ لرز زدن
لهجه و گویش تهرانی
لرزیدن زیاد و خفیف
-
گند سگ
لغتنامه دهخدا
گند سگ . [ گ ُ دِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تفسیر خصی الکلب است و آن بیخی باشد، مانند خصیةالکلب و هر زوجی بر هم چسبیده یکی بزرگ و دیگری کوچک ، اگر مرد بزرگ آنرا بخورد و با زن جماع کند فرزندنرینه آرد و اگر زن کوچک آنرا خورد مادینه . خشک آن قطع شه...
-
گرگ سگ
لغتنامه دهخدا
گرگ سگ . [ گ ُ س َ ] (اِ مرکب ) سگی که از نسل گرگ باشد . سگی که گرگ مانند باشد : زان گرگ سگان اژدهاروی نازرده بر او یکی سر موی . نظامی .زان گرگ سگان استخوان خوارکس را نه به استخوان او کار.نظامی .
-
سگ انگور
لغتنامه دهخدا
سگ انگور. [ س َ اَ ] (اِ مرکب ) سگنگور. گیاهی است علفی و یکساله از تیره ٔ بادنجانیان که در حقیقت یکی از گونه های تاجریزی محسوب میشود. ارتفاعش در حدود نیم متر است و در کنار گردابها و اراضی مزروع اغلب نقاط اروپا و هندوستان و آمریکای شمالی و ایران (خراس...