کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سکوت
/sokut/
معنی
۱. ساکت شدن؛ خاموش شدن؛ آرام شدن؛ خاموشی.
۲. (اسم) (موسیقی) بخشی از یک میزان که ساز نواخته نمیشود یا خواننده نمیخواند ولی زمان آن رعایت میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خاموشی، خموشی، صمت ≠ هیاهو، غوغا، جاروجنجال
۲. آرامش، سکون
۳. خاموش ماندن، خاموش شدن، دمفروبستن
برابر فارسی
خاموش
فعل
بن گذشته: سکوت کرد
بن حال: سکوت کن
دیکشنری
hush, peace, quiet, quietness, quietude, silence, still, stillness
-
جستوجوی دقیق
-
سکوت
واژگان مترادف و متضاد
۱. خاموشی، خموشی، صمت ≠ هیاهو، غوغا، جاروجنجال ۲. آرامش، سکون ۳. خاموش ماندن، خاموش شدن، دمفروبستن
-
سکوت
فرهنگ واژههای سره
خاموش
-
سکوت
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) خاموش شدن . 2 - (اِمص .) خاموشی .
-
سکوت
لغتنامه دهخدا
سکوت . [ ] (اِخ ) (سایبانها) اول اسم محلی که یعقوب بعد از مفارقت عیسو در آنجا رفته و در آنجا برای خود بنا نهاد و سایبانها برای مواشی خود قرار داد. سفر پیدایش 33:17. سکوت در قسمت سبط جاد واقع بود صحیفه یوشع 13 و 27 و از اینقرار معلوم میشود در شرق اردن...
-
سکوت
لغتنامه دهخدا
سکوت . [ س َ ] (ع ص ) بسیار خاموش . (آنندراج ) (منتهی الارب )
-
سکوت
لغتنامه دهخدا
سکوت . [ س ُ ] (ع مص ) خاموش شدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58). خاموشی . (آنندراج ) (دهار) (غیاث ). با توانایی به سخن گفتن ، ترک آن کردن . (تعریفات ) : خاقانی از سخای تو بگریخت در سکوت کالا سکوت دفع چنین حمله ای نداشت .- امثال :سکوت دلیل ...
-
سکوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] sokut ۱. ساکت شدن؛ خاموش شدن؛ آرام شدن؛ خاموشی.۲. (اسم) (موسیقی) بخشی از یک میزان که ساز نواخته نمیشود یا خواننده نمیخواند ولی زمان آن رعایت میشود.
-
سکوت
دیکشنری فارسی به عربی
صمة , ما زال , هدوء
-
واژههای مشابه
-
cone of silence
مخروط سکوت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] منطقۀ مخروطیشکل فضای بالای آنتنها که در آن نشانکها/ سیگنالهای رادیویی ارسالشده ضعیف میشوند یا شنیده نمیشوند
-
سکوت کردن
واژگان مترادف و متضاد
دمفروبستن، خاموش ماندن، خاموشی گزیدن، خاموش شدن ≠ سکوت شکستن
-
سکوت نبوث
لغتنامه دهخدا
سکوت نبوث . [ ](اِخ ) (سایبانهای دختران ) یکی از بت های اهالی بابل که مهاجرین بابل که در سامره سکونت میورزیدند هیکلی برای او در سامره ساخته بودند. (قاموس کتاب مقدس ).
-
علا مت سکوت
دیکشنری فارسی به عربی
اوزة
-
صموت و سکوت
فرهنگ گنجواژه
خاموشی.
-
سکوت و بهت
فرهنگ گنجواژه
خموشی.