کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکه رائج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کهن سکه
لغتنامه دهخدا
کهن سکه . [ ک ُ هََ / هَُ س ِک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) سکه ٔ کهن . سکه ٔ قدیمی . سکه ٔ کهنه : وآن دگر فصل خطبه ٔ نبوی کاین کهن سکه زو گرفت نوی .نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 22).
-
سکه زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ضرب کردن ۲. رونق بخشیدن، پررونق کردن ۳. کارشایان کردن
-
هم سکه
لغتنامه دهخدا
هم سکه . [ هََ س ِک ْ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) هم تراز. برابر. هم ارزش : که بی سکه ای را چه یارا بودکه هم سکه ٔ نام دارا بود؟نظامی .
-
بی سکه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] bisekke ۱. بیقدر؛ بیاعتبار.۲. بیرونق.
-
coin hoard
دفینۀ سکه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] مجموعهای از سکهها که یکجا دفن شدهاند
-
بی سکه
فرهنگ فارسی معین
(سِ کِّ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - زر و سیمی که بر آن چیزی نقش نشده باشد. 2 - کنایه از: بی اعتبار، بی قدر.
-
سکه زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) پول فلزی درست کردن .
-
سکه شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) رونق پیدا کردن .
-
تازه سکه
لغتنامه دهخدا
تازه سکه . [ زَ / زِ س ِک ْ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) زری که بتازگی سکه زده باشند، و آنرا در هندوستان سکه ٔ عالی خوانند. (آنندراج ). جدیدالضرب . (ناظم الاطباء). نقره یا طلا که تازه سکه زده باشند. مجازاً، نو. تازه : هزار بوسه ازو تازه سکه میخواهدچها که نی...
-
سکه ٔ پاپ
لغتنامه دهخدا
سکه ٔ پاپ . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام گیاه علف ماه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
سکه ٔ مردی
لغتنامه دهخدا
سکه ٔ مردی . [ س ِک ْ ک َ/ ک ِ ی ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ریش چه در حالت قسم خوردن دست بر ریش گذارند و گویند سکه مردان است . (آنندراج ). کنایه از لحیه . (غیاث ). || کنایه از آلت رجولیت . (غیاث ). || غیرت و حمیت و آبرو. (آنندراج ) (غی...
-
سکه زدن
لغتنامه دهخدا
سکه زدن . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) فلزی را بصورت مسکوک درآوردن . (فرهنگ فارسی معین ) : زدند سکه پس آنگه بدولت دارابسی گرفت ازو دهر زیب و زینت و فر. ناصرخسرو.که از پولادکاری خصم خونریزدرم را سکه زد بر نام پرویز. نظامی .چندین هزار سکه ٔ پی...
-
سکه شدن
لغتنامه دهخدا
سکه شدن . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بصورت سکه درآمدن پول . (فرهنگ فارسی معین ).- سکه شدن کار (و بار) ؛ تنظیم یافتن آن . آماده شدن آن . بسامان رسیدن . درست شدن کار و بار. (فرهنگ فارسی معین ).
-
سکه خانه
لغتنامه دهخدا
سکه خانه . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) ضرابخانه و دارالضرب و سرائی که در آنجا بر پول رایج نقش کنند. (ناظم الاطباء).
-
سکه دار
لغتنامه دهخدا
سکه دار. [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) صاحب سکه . (آنندراج ). || پول سکه زده و مسکوک . (ناظم الاطباء). || پادشاه مستقل . (آنندراج ). پادشاه مستقل که دارای سکه و خطبه باشد. (ناظم الاطباء).