کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکه به زر زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زر زدن
لغتنامه دهخدا
زر زدن . [ زَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از صرف کردن زر. (آنندراج ) (بهار عجم ) : زین اساسی نهی فراخ نه تنگ زرزنی در عمارت گل سنگ . امیرخسرو (از آنندراج ). || در دو بیت زیر ظاهراً بمعنی زردرنگ شدن ، به زردی زدن آمده است : روی و چشمی دارم اندر مهر اوکای...
-
زِر زدن
لهجه و گویش تهرانی
به صورت تحقیر و استهزا حرف زدن کسی را گویند.
-
به اب زدن به گدار زدن
دیکشنری فارسی به عربی
معبر
-
گره به باد زدن
لغتنامه دهخدا
گره به باد زدن . [ گ ِ رِه ْ ب ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اعتماد بر عمر کردن است . (رشیدی ) (انجمن آرا). تکیه و اعتماد بر کار بی بقا کردن . (غیاث ) (آنندراج ) : گره بباد مزن گرچه بر مراد رودکه این سخن به مثل باد با سلیمان گفت .حافظ.
-
گره به سایه زدن
لغتنامه دهخدا
گره به سایه زدن . [ گ ِ رِه ْ ب ِ ی َ / ی ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) مرادف گره به باد زدن است . (آنندراج ). اعتماد بر کاربی بقا کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 292) : گره به سایه ٔ ابر بهار نتوان زدمبند دل به حیاتی که درگذر باشد.صائب (از آنندراج ).
-
گره به سخن زدن
لغتنامه دهخدا
گره به سخن زدن . [ گ ِ رِه ْ ب ِ س ُ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) مطالب پیچیده گفتن . سخنان معقول و منطقی راندن : چون من گره زنم بسخن از کجا نهدسقراط دست بر گره استوار من .ناصرخسرو.
-
گره به کار زدن
لغتنامه دهخدا
گره به کار زدن . [ گ ِ رِه ْ ب ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از برنیاوردن حاجت . (آنندراج ). مشکل کردن کار کسی : کوتاه گشت از همه جا رشته ٔ امیداز بسکه روزگار گره زد به کار من .طالب کلیم (از آنندراج ).
-
چشم به هم زدن
واژگان مترادف و متضاد
آن، طرفهالعین، لحظه، لمحه
-
به هم زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص م .)1 - خراب کردن . 2 - باطل کردن . 3 - منحل کردن . 4 - آمیختن . 5 - دوستی را با کسی قطع کردن .
-
سنگ به سبو زدن
لغتنامه دهخدا
سنگ به سبو زدن . [ س َ ب ِ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به سنگ شود.
-
سنگ به سنگ زدن
لغتنامه دهخدا
سنگ به سنگ زدن . [ س َ ب ِ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه ازکار سهلی را به آوازه کردن . (آنندراج ) : خراب لطف عتابم از این بتان فرنگ ملالم از دودلی میزنند سنگ بسنگ .شفیع اثر (از آنندراج ).
-
شهر به هم زدن
لغتنامه دهخدا
شهر به هم زدن . [ ش َ ب ِ هََ زَ دَ ] (مص مرکب ) خراب و پریشان کردن شهر.(آنندراج ). فتنه و شورش افکندن در شهر : تا چشم بر هم میزنی افتاده هر سو کشته ای شهری بهم برمیزند هر جنبش مژگان تو.باقر کاشی .
-
ناف به خوشی زدن
لغتنامه دهخدا
ناف به خوشی زدن . [ ب ِ خوَ / خ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) ناف بر خوشی زدن .ناف بر خوشی گرفتن . رجوع به ناف بر خوشی زدن شود.
-
ناخن به دل زدن
لغتنامه دهخدا
ناخن به دل زدن . [ خ ُ ب ِ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) صدمه زدن . آسیب رسانیدن : کند غرق ندامت طبع صاف من زلالی رازند ناخن بدل هر مصرع شوخم هلالی را.محمد غوث خان بهادر.
-
خشت به قالب زدن
لغتنامه دهخدا
خشت به قالب زدن . [ خ ِ ب ِ ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) خشت زدن . پاره ٔ گل در قالب خشت گذاردن و خشت ساختن . (یادداشت بخطمؤلف ). || لاف زدن . لافیدن . دروغ بافتن .