کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صالح للسکن
دیکشنری عربی به فارسی
قابل سکني
-
مسکونی
دیکشنری فارسی به عربی
سکني
-
وابسته به اقامت
دیکشنری فارسی به عربی
سکني
-
inhabitable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساکنان، قابل سکنی
-
صلاحية السکن
دیکشنری عربی به فارسی
قابليت سکني
-
محلی
دیکشنری فارسی به عربی
سکني , محلي , مواطن
-
أَثْوَي بـِ (في)
دیکشنری عربی به فارسی
اقامت کرد در , سکني گزيد در , جاي گرفت در , مقيم … شد
-
گادوزی
لغتنامه دهخدا
گادوزی . (اِخ ) نام طایفه ای است که از لومیر تا لنکران را معمور نموده و سکنی داشته اند، و حالا طوالش در جای آنها سکنی دارند.(التدوین ). نام یکی از طوایفی است که در حوالی بحر خزر سکنی داشته اند و آنان را کادوس یا کادوز هم میگفته اند. (التدوین ). رجوع ...
-
manses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سقوط می کند، محل سکنی، خانه کشیش
-
residential
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسکونی، محلی، وابسته به اقامت، قابل سکنی
-
manse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مانسه، محل سکنی، خانه کشیش
-
مسکون
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - جا داده شده ، سکنی شده . 2 - آرام کرده شده .
-
habitation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسکن، سکونت، منزل، اسکان، مکان، سکنی، مستعمره
-
dwelling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسکن، سکونت، منزل، سکنی، مقام، مکان، مقیم
-
استوطن فى
دیکشنری عربی به فارسی
لانه كرد در , سكنى گزيد در , جاى گرفت در , ساكن شد در , را مسكن و مأوا كرد