کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکسکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سکسکی
معنی
(سُ سُ) (اِ.) زحمتی که انسان را در غایت ضعف پیدا شود و آن تپش دل است که به اندک جنبشی و حرکتی ایجاد گردد.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سکسکی
فرهنگ فارسی معین
(سُ سُ) (اِ.) زحمتی که انسان را در غایت ضعف پیدا شود و آن تپش دل است که به اندک جنبشی و حرکتی ایجاد گردد.
-
سکسکی
لغتنامه دهخدا
سکسکی . [ س ُ س ُ ] (اِ) زحمتی باشد که آدمی را در غایت ضعف پیدا میشود و آن طپش دلی است که به اندک جنبشی حرکتی بهمرسد. (آنندراج ) (برهان ).
-
واژههای مشابه
-
صالح سکسکی
لغتنامه دهخدا
صالح سکسکی . [ ل ِ ح ِ س َ س َ ](اِخ ) رجوع به صالح بن عمربن ابی بکر سکسکی ... شود.
-
جستوجو در متن
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) سعیدبن صبیر سکسکی . محدّث است .
-
ابوکبشه
لغتنامه دهخدا
ابوکبشه . [ اَ ک َ ش َ ] (اِخ ) سکسکی . عریف سکاسک . تابعی است . او از ابی الدرداء و از وی پسر او روایت کند.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) صالح بن عمربن ابی بکر بریهی سکسکی . رجوع به صالح ... شود.
-
زاهل
لغتنامه دهخدا
زاهل . [ هَِ ] (اِخ ) ابن عمر سکسکی محدث ، ثقه و از اهالی شام است . ابن حبان از وی نام برده و سعیدبن ابی هلال از او روایت دارد. (تاج العروس ).
-
طمیسی
لغتنامه دهخدا
طمیسی . [ طُ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن محمد طمیسی ، منسوب به طمیس یا طمیسه . از ابوعبداﷲ محمدبن محمد سکسکی روایت کرده است و ابواسحاق ابراهیم بن محمد جنادی و دیگران از او روایت دارند. (از معجم البلدان ) (انساب سمعانی ).
-
یخامری
لغتنامه دهخدا
یخامری . [ ی ُ م ِ ] (اِخ ) هشام بن منصوربن شبیب ... سکسکی یخامری ، از کثیربن هشام کلابی و جز او روایت کرد و هیثم بن خلف دوری و محمدبن مخلد از او روایت دارند.وی به سال 263 هَ . ق . درگذشت . (از لباب الانساب ).
-
حبران
لغتنامه دهخدا
حبران . [ ح ُ ] (اِخ ) ابن عمروبن قیس بن جشم بن عبدالشمس . پدر قبیله ای به یمن و از ایشان است ابوسعید حبرانی عبداﷲبن بشر سکسکی . (سمعانی ص 153). و ازآن قبیله است ابوراشد و جمعی دیگر. (منتهی الارب ).
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عمربن ابی بکر سکسکی شافعی ، مکنی به ابی عبداﷲ و معروف به بریهی . او راست : شرحی بر کتاب کافی در فرائض و میراث تألیف اسحاق بن یوسف فرضی زرقالی . وی بسال 714 هَ . ق . درگذشت . (کشف الظنون ).
-
یزید
لغتنامه دهخدا
یزید. [ ی َ ](اِخ ) ابن جبریل (ابی کبشة)بن یسار سکسکی ، از فرماندهان بزرگ و دلیر امویان و فرمانده ٔ عسس و سپهسالار عبدالملک بن مروان بود و ولید پس از مرگ حجاج او را به امارت عراقین منصوب کرد. وقتی سلیمان به خلافت رسید فرمانروایی سند را بدو داد. یزید ...
-
صردفی
لغتنامه دهخدا
صردفی . [ ص َ دَ ] (اِخ )اسحاق بن یعقوب صردفی فقیه . وی کتابی در فرائض بنام «کافی » تألیف کرد و قبر او در صردف یمن است و بدان منسوب باشد. (معجم البلدان ). چلبی مؤلف «کافی الحساب » را صردالیمنی نامیده گوید: صالح بن عمر سکسکی متوفی سال 714 هَ . ق . و...