کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکانبالا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بالا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bālā ۱. [مقابلِ پایین] بخش بلند هر چیز؛ زَِبَر: بالای کمد.۲. جای بلند؛ پشته، تپه، مانند آن.۳. قسمتی از اتاق یا تالار که دور از در قرار دارد؛ صدر: بفرمایید بالا بنشینید.۴. (صفت) [عامیانه، مجاز] دارای مقام یا رتبۀ باارزشتر یا مهمتر.۵. (صفت) بهت...
-
بالا
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - بالنده ، نمو کننده . 2 - زبر، فوق . 3 - بلندی ، ارتفاع . 4 - طول ، درازا. 5 - پشته ، تپه . 6 - قد و قامت . ؛ ~ بالاها پریدن کنایه از: بسیار جاه طلب بودن .
-
بالا
لغتنامه دهخدا
بالا. (اِ) اسب جنیبت . (برهان قاطع) (اسدی ). اسب کوتل . (هفت قلزم ). پالا. پالاده . اسب یدک . (فرهنگ شعوری ). اسب کوتل . (غیاث اللغات ) (ولف ) : ز شمشیر هندی به زرین نیام ز بالای نامی به زرین ستام . فردوسی .چو بشنید بهرام بالای خواست همان جوشن خسروآر...
-
بالا
لغتنامه دهخدا
بالا. (اِ) مأخوذ از سانسکریت ، گیاه معطر. (ناظم الاطباء) : هر گل بالا که دهد بوستان بیشتری هست به هندوستان . امیرخسرو (از رشیدی ).
-
بالا
لغتنامه دهخدا
بالا. (اِخ ) از قرای مرو است و عجم آنرا کوالا نامند. (مرآت البلدان ج 1 ص 161) (مراصد الاطلاع ).
-
بالا
لغتنامه دهخدا
بالا. (اِخ ) نام قصبه ایست در ولایت آنقره و در جنوب غربی آنقره واقع شده است . معادن سنگ مرمر آن ناحیه مشهور است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
بالا
لغتنامه دهخدا
بالا. (ق ،اِ) فراز. (فرهنگ اسدی ). مقابل نشیب . بر. (هفت قلزم ) (آنندراج ). معال . (منتهی الارب ). زبر. (برهان قاطع)(انجمن آرای ناصری ). فوق . روی . (غیاث اللغات ) (برهان ) (هفت قلزم ). مقابل زیر. مقابل پائین : تو بر مایه ٔ دانش خود مایست که بالای هر...
-
بالا
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bâlâ طاری: bâlâ طامه ای: bâlâ طرقی: bâlâ کشه ای: bâlâ نطنزی: bâlâ
-
بالا
دیکشنری فارسی به عربی
صعود , فوق
-
بالا بالا
لغتنامه دهخدا
بالا بالا. (ق مرکب ) بسیار بالا. در تداول عام ، بالاترین قسمت از صدر مجلس : فلان بالابالاها می نشیند؛صدر مجلس می گزیند. || طبقات برتر. خواص . مقابل زیردستان و فرودستان . || بی اطلاع و بی توسط دیگری . گویند: فلان بالابالا کار خود را انجام داد، یعنی بد...
-
rudder stock, rudderstock, rudder main piece
محور سکان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] میلهای عمودی در سکان که تیغۀ سکان به آن متصل میشود
-
rudder braces, rudder hangings, rudder irons
لولای سکان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] مجموعۀ پایۀ لولای سکان و خار لولای سکان
-
steering rod, wheel rod
میلۀ سکان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] میلهای متصل به زنجیر هدایت برای انتقال نیروی دستهسکان به سکان
-
rudder area
مساحت سکان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] مساحت سطح غوطهور تیغۀ سکان
-
rudder tackle
قرقرۀ سکان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] هریک از قرقرههایی که به زنجیرهای سکان متصل است و هنگامی که اتصالات سکان شکسته است، در مهار سکان یا دستهسکان از آنها استفاده میشود