کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سکان
/sakkān/
معنی
کسی که کارد و چاقو میسازد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. زمام، فرمان
۲. ساکنین، مقیمان، ساکنان، باشندگان
دیکشنری
steering wheel
-
جستوجوی دقیق
-
سکان
واژگان مترادف و متضاد
۱. زمام، فرمان ۲. ساکنین، مقیمان، ساکنان، باشندگان
-
rudder 1
سکان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] وسیلهای برای هدایت و راهبری شناور که عموماً از یک تیغه و میله و لولا تشکیل شده و به پاشنۀ شناور متصل است و در زیر آب قرار دارد
-
سکان
فرهنگ فارسی معین
(سُ کّ) [ ع . ] (اِ.)اسباب هدایت وسیله - های شناور یا پرنده مثل کشتی و هواپیما.
-
سکان
لغتنامه دهخدا
سکان . [ ] (اِخ ) ابن طغشاده از شاهان بخارا که پس از طغشاده به پادشاهی رسید و مدت هفت سال سلطنت کرد و وی نیز در غوغایی کشته شد. (از رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 223).
-
سکان
لغتنامه دهخدا
سکان . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه ، دارای 132 تن سکنه است . آب آن از دره سرکانی و محصول آن غلات و توتون است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
سکان
لغتنامه دهخدا
سکان . [ س َ ] (اِخ ) سگزی . سگزیان : بفرمود ما را یل اسفندیارچنین با سکان ساختن کارزار. فردوسی .و لقبش [ بهرام ثالث ] سکان شاه و سکان نام سیستان است .(مجمل التواریخ والقصص ).
-
سکان
لغتنامه دهخدا
سکان . [ س ُک ْ کا ] (ع اِ) آلتی چوبی یا فلزی که در یکی از دو انتهای کشتی تعبیه کنند و با حرکت آن جهت حرکت کشتی را تغییر دهند. ج ، سکانات . || در دم هواپیما دو پیکان است که از فلز ساخته می شود. سکان عمودی ،سکان افقی و هر یک شامل دو قسمت است : ثابت و ...
-
سکان
لغتنامه دهخدا
سکان . [ س ُک ْ کا ] (ع اِ) ج ِ ساکن . باشندگان . رجوع به ساکن شود.
-
سکان
دیکشنری عربی به فارسی
جمعيت , نفوس , تعداد مردم , مردم , سکنه
-
سکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sakkān کسی که کارد و چاقو میسازد.
-
سکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sokkān ۲. دنبالۀ هواپیما یا کشتی.۱. آلتی در دنبالۀ کشتی برای حرکت دادن کشتی از سمتی به سمت دیگر.
-
سکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ساکن] [قدیمی] sokkān = ساکن
-
سکان
دیکشنری فارسی به عربی
دفة , قيادة
-
واژههای مشابه
-
rudder stock, rudderstock, rudder main piece
محور سکان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] میلهای عمودی در سکان که تیغۀ سکان به آن متصل میشود