کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپیدمو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سپیدمو
/sepidmu/
معنی
کسی که موهای سرش سفید باشد؛ موسفید.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپیدمو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سپیدموی، سفیدمو› sepidmu کسی که موهای سرش سفید باشد؛ موسفید.
-
جستوجو در متن
-
زال
واژگان مترادف و متضاد
سالخورده، سالدیده، سالمند، سپیدمو، کهنسال، مسن ≠ جوان
-
ذرء
لغتنامه دهخدا
ذرء. [ ذَ رَ ] (ع مص ) سپیدی موی . پیری . سپید شدن موی . سپیدمو شدن . پیر گردیدن .
-
اشهباب
لغتنامه دهخدا
اشهباب .[ اِ هَِ ] (ع مص ) سپیدمو شدن اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (زوزنی ). اشهیباب . و رجوع به اشهیباب شود.
-
سپیدسار
لغتنامه دهخدا
سپیدسار. [ س َ / س ِ ](ص مرکب ) سپیدسر. پیر. پیرمرد. سپیدمو : این آسیا دوان و در او من نشسته پست ایدون سپیدسار درین آسیا شدم . ناصرخسرو.و رجوع به سپیدسر شود.
-
اشیب
لغتنامه دهخدا
اشیب . [ اَش ْ ی َ ] (ع ص ) سپیدمو و پیر. نعت است از ضرب بر غیر قیاس و لا فَعْلاءَ له . ج ، شیب ، شُیُب . (منتهی الارب ). مؤنثی از لفظ خود بر وزن فعلاء ندارد و از اینرو بجای شیباء، گویند شمطاء. (ازالمنجد). و از اینرو بر غیر قیاس است که اینگونه صفت ب...