کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپیددیو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپیددیو
لغتنامه دهخدا
سپیددیو. [ س َ / س ِ ] (اِخ ) دیو سپید. (آنندراج ). دیوی که رستم بمازندران او را کشت : و کشتن سپیددیو و شاه مازندران را. و او را بازآورد. (مجمل التواریخ و القصص ص 45). رجوع به دیو سپید شود.
-
جستوجو در متن
-
سپیدیو
لغتنامه دهخدا
سپیدیو. [ س ِ وْ ] (اِخ ) (از: سپی ، سپید + دیو) دیو سپید است و قاعده ٔ فارسیان است که چون دو حرف از یک جنس بیکدیگر برسند یکی را حذف کنند. (آنندراج ). دیو سفید است که رستم در مازندرانش کشت چه سپی بمعنی سفید است . (برهان ) : سپیدیو از تو هلاک آمده مرا...