کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپوسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سپوسه
/sa(o)puse/
معنی
۱. (زیستشناسی) = سپوس.
۲. (زیستشناسی) شورۀ سر انسان.
۳. خاکاره.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
sawdust
-
جستوجوی دقیق
-
سپوسه
فرهنگ فارسی معین
(سُ یا سَ س ) (اِ.) = سبوسه : 1 - پوست آرد نشدة جو یا گندم . 2 - شورة سر آدمی . 3 - خاک اره .
-
سپوسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sa(o)puse ۱. (زیستشناسی) = سپوس.۲. (زیستشناسی) شورۀ سر انسان.۳. خاکاره.
-
جستوجو در متن
-
سبوسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] sa(o)buse = سپوسه
-
وبغ
لغتنامه دهخدا
وبغ. [ وَ ب َ ] (ع اِ) سپوسه ٔ سر. || بیماریی است که پشم شتررا بریزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
نخالی
لغتنامه دهخدا
نخالی . [ ن ُ ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب است به نخاله که سپوس باشد. (سمعانی ). سبوسه ای . سپوسه ای : علامت این علت خارش بود در مثانه ... و رسوبی نخالی باشد در بُن شیشه . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
وبغ
لغتنامه دهخدا
وبغ. [ وَ ب ِ ] (ع ص ) آنکه سرش سپوسه ناک باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).|| (رأس ...) سر سبوسه ناک . (ناظم الاطباء).
-
نباغ
لغتنامه دهخدا
نباغ . [ ن َب ْ با ] (ع ص ) بیرون آینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سافر.(دهار). || (اِ) سپوسه ٔ سر. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). هبریة. (اقرب الموارد).
-
نباغة
لغتنامه دهخدا
نباغة. [ ن ُب ْ با غ َ ](ع اِ) سپوسه ٔ سر. (ناظم الاطباء). هبریه . پوسته ای که بر سر پدید آید و پراکنده شود. نباغة. نباغ . (المنجد). || نُباغة. نُبّاغ . آرد. (المنجد).
-
پست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pe(a)st ۱. آرد.۲. آرد بوداده؛ آرد گندم یا جو یا نخود بریانکرده: ◻︎ منم روی از جهان در گوشه کرده / کفی پست جوین ره توشه کرده (نظامی۲: ۱۰۷).۳. پوست گندم و جو؛ سبوس؛ سپوسه.
-
نباغه
لغتنامه دهخدا
نباغه . [ ن َب ْ با غ َ ] (ع ص ) تأنیث نباغ است . (از منتهی الارب ). رجوع به نباغ شود. || محجة نباغة؛ راه گردناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یثور ترابها. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || (اِ) هبریة. (اقرب الموارد). سپوسه ٔ سر. || ...
-
نباغة
لغتنامه دهخدا
نباغة. [ ن ُ غ َ ] (ع اِ) سپوسه ٔ سر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هبریة. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد). پوسته هائی که از سر پراکنده شود. (از المنجد). نُبّاغ . نَبّاغ . نُبّاغة. نَبّاغة. هبریة. (معجم متن اللغة). || آرد. (منتهی الارب ) (ن...
-
نبغ
لغتنامه دهخدا
نبغ. [ ن َ ] (ع اِ) غبار آسیا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نباغ . گرد و غبار آسیا. (ناظم الاطباء). غبار الرحی . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد). || (مص ) ظاهر و آشکار گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آشکار شدن . (تاج ا...