کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپه آرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سپه کشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] sepahkeši لشکرکشی.
-
سپه دل
واژهنامه آزاد
سپاه دل
-
سپه سالار
واژهنامه آزاد
فرماندۀ لشکر.
-
جستوجو در متن
-
سپاه آرا
لغتنامه دهخدا
سپاه آرا. [ س ِ ] (نف مرکب ) سپه آرا. آراینده ٔ سپاه . آنکه سپاه تهیه ببیند. آنکه سپاه آماده کند.
-
چندان
لغتنامه دهخدا
چندان . [ چ َ ] (اِخ ) شهریست بزرگواراز شهرستانهای چین . (فرهنگ اسدی ص 396). نام شهریست بزرگ از شهرهای چین . (برهان ). نام شهریست (رشیدی ). شهری از شهرهای ترکستان و چین (انجمن آرا) (آنندراج ). نام شهری بزرگ در چین . (ناظم الاطباء) : رسیدند زی شهر چند...
-
تول
لغتنامه دهخدا
تول . (اِ) تُل . به معنی جنگ و پرخاش . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شورش و وحشت وغوغا. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). کارزارو جنگ و پرخاش و ستیزه . (ناظم الاطباء) : سنان صاعقه برزد سر از دریچه ٔ شب چو از درون سپه ، روز ت...
-
کیماک
لغتنامه دهخدا
کیماک . (اِخ ) نام دریایی است . (از برهان ) (از فهرست ولف ). چنان معلوم می شود که دریایی منسوب به کیماک بوده که فردوسی در جنگهای کیخسرو و افراسیاب گفته . (انجمن آرا) (آنندراج ) : همه چین و مکران سپه گسترم به دریای کیماک بر بگذرم . فردوسی .به دریای کی...
-
نخراز
لغتنامه دهخدا
نخراز. [ ن ُ ] (اِ) بزی را گویند که پیشرو گله و رمه ٔ گوسفند باشد. (جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ). بز پیش آهنگ گله . (ناظم الاطباء). عربان آن را کراز خوانند. (برهان قاطع)(آنندراج ). آن را نهاز نیز گویند. (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا). نهاز. پیشرو گل...
-
نبهره
لغتنامه دهخدا
نبهره . [ ن َ ب َ رَ / رِ ] (ص ) سیم قلب راگویند خصوصاً. (برهان قاطع). پول بد و قلب و ناسره .(ناظم الاطباء). قلب . ناسره . (انجمن آرا) (جهانگیری ).زر قلب که لفظ دیگرش ناسره است . (فرهنگ نظام ). زیف .قلب . ناسره . بهرج . مغشوش . ماخ . باردار : چنان به...
-
بشلنگ
لغتنامه دهخدا
بشلنگ . [ ب ِ ل َ ] (اِخ ) پشلنگ . نام قلعه ای است در هندوستان . (برهان ) (اوبهی ) (از ناظم الاطباء) (سروری ). نام قلعه ای است که بر کوهی بلند بوده و سلطان محمود آنرا فتح نموده . (انجمن آرا) (آنندراج ). حصاری بوده است درتخوم سیستان و ولایت غور و بدست...
-
تیو
لغتنامه دهخدا
تیو. (اِ) طاقت بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 412). تاب و طاقت و توانائی . (برهان ) (ناظم الاطباء). همان توان است . (از شرفنامه ٔ منیری ). طاقت و توانائی که تاب باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). تاب و طاقت . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). طاقت بود و توا...
-
ویژه
لغتنامه دهخدا
ویژه . [ ژَ/ ژِ ] (ص ، ق ) ویژ. خاص و خاصه . (برهان ). خاصه . (انجمن آرا) (آنندراج ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ) : چو بر دشمنی بر توانا بودبه پی نسپرد ویژه دانا بود. فردوسی .برادر جهان ویژه مارا سپردازیرا که فرزند او بود خرد. فردوسی .صدوسی سپر ویژه ٔ شه ز ...
-
نیو
لغتنامه دهخدا
نیو. [ نیوْ ] (ص ) مرد دلیر و مردانه . (لغت فرس اسدی ) (اوبهی ). بهادر. (برهان قاطع). گرد. دلاور. (جهانگیری ). شجاع . دلیر. پهلوان . (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ). دلیر مبارز. (صحاح الفرس ) : ز پیش شهنشاه برخاست گیوابا لشکری گشن و مردان نیو. فر...
-
سبک خیز
لغتنامه دهخدا
سبک خیز. [ س َ ب ُ ] (نف مرکب ) کنایه از مردم جلد و تند و زودخیز. (برهان ). کنایه از مرد چست و چالاک که در سرانجام دادن کارها متوقف نشود. و اطلاق آن بر سایر حیوانات نیز آمده . (آنندراج ). کنایه از مردم جلد و آن را سبک دست نیز گویند. (انجمن آرا). چُست...
-
یک زخم
لغتنامه دهخدا
یک زخم . [ ی َ / ی ِ زَ ] (ص مرکب ) کسی که به یک زخم کار دشمن تمام کند. (آنندراج ). که به یک ضرب کار کسی را تمام کند. واحد یموت : می و گرز یک زخم و میدان جنگ نیامد جز از تو کسی را به چنگ . فردوسی .من آن گرز یک زخم برداشتم سپه را همان جای بگذاشتم . فر...