کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپهدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سپهدار
/sepahdār/
معنی
= سپهسالار
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپهدار
فرهنگ نامها
(تلفظ: sepahdār) فرمانده سپاه ، سپهسالار ، فرمانروا ، پادشاه .
-
سپهدار
لغتنامه دهخدا
سپهدار. [ س ِ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع در 38 هزارگزی شمال باختری اندیمشک و 8 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ اندیمشک به خرم آباد. منطقه ای است کوهستانی و گرمسیر و 50 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات د...
-
سپهدار
لغتنامه دهخدا
سپهدار. [ س ِ پ َ] (نف مرکب ) رئیس لشکر که امور جنگ به او مفوض باشد. (آنندراج ). خداوند لشکر. سرلشکر. (شرفنامه ). دارنده ٔ سپاه . آنکه حافظ و نگهبان سپاه باشد : سپهدار توران ز چنگش برست یکی باره ٔ تیزتک برنشست . فردوسی .ببهرام گفت ای سپهدار شاه بخور ...
-
سپهدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹سپاهدار› (نظامی) [قدیمی] sepahdār = سپهسالار
-
جستوجو در متن
-
گردوی
لغتنامه دهخدا
گردوی . [گ َ ] (اِخ ) نام برادر بهرام چوبین است : چو گردوی و شاپور و چون اندیان سپهدار ارمینیه رادمان .فردوسی .
-
آرتاباز
لغتنامه دهخدا
آرتاباز. (اِخ ) نام سپهدار دارای سوم که پس از دارا از جانب اسکندر چترپت باختر و بلخ گردید. || نام چندین پادشاه ارمینیه . و رجوع به ارته باذ شود.
-
دارمان
لغتنامه دهخدا
دارمان . (اِخ ) نام یک سپهسالار ارمنی که معاصر خسروپرویز بوده است : چو گردوی و شاپور و چون اندیان سپهدار ارمینیه دارمان .فردوسی .
-
زابلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به زابل، شهری در استان سیستانوبلوچستان) zāboli ۱. مربوط به زابل.۲. از مردم زابل: ◻︎ از او آفرین بر سپهدار زال / یل زابلی مهتر بیهمال (فردوسی: ۱/۲۷۹ حاشیه).
-
سگالشگری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] segālešgari شور؛ مشورت؛ رایزنی: ◻︎ سپهدار چین از سر هوش و رای / سگالشگری کرد با رهنمای (نظامی۵: ۹۳۸).
-
آرتاباز
فرهنگ نامها
(تلفظ: ārtā bāz) (در اعلام) نام سپهدار و فرماندهی گردونههای کوروش ؛ نام سپهدار دارای سوم که پس از دارا از جانب اسکندر چَترپَت [ساتراپ یا استاندار] باختر و بلخ گردید ؛ نام چندین پادشاه ارمیه، ارمنستان و آسیای صغیر در دورهی هخامنشی و اشکانی .
-
آریه
لغتنامه دهخدا
آریه . [ رِ ی ِ ] (اِخ ) نام سپهدار ایرانی طرفدار پادشاهی کوروش صغیر. این سپهدار در جنگ کوناکزا در 401 ق .م . فرمانده میسره ٔ سپاه بود. پس از شکست کوروش دوستی خود را با یونانیان نگاه داشت و نقشه ٔ بازگشت ده هزار سرباز مزدور یونانی را او طرح کرد، لیکن...
-
رادمان
لغتنامه دهخدا
رادمان . (اِخ ) نام سرداری ارمنی و معاصر خسروپرویز پادشاه ساسانی . رادمان سپهدار خسروپرویز بود و معنی کلمه رادمنش است . (از فرهنگ ایران باستان پورداود ص 73) : چوگردوی و شاپور و چو اندیان سپهدار ارمینیه رادمان .فردوسی (شاهنامه بروخیم ج 9 ص 2682).
-
خیلتاش
واژگان مترادف و متضاد
۱. همکار، همقطار ۲. همخیل، همطایفه ۳. فراش، محصل، پیک ۴. سپهدار، صاحبسپاه، امیرلشکر ۵. سپاهی، لشکری
-
سگالش گری
لغتنامه دهخدا
سگالش گری . [ س ِل ِ گ َ ] (حامص مرکب ) مشورت و رأی زدن : سپهدار چین از سر هوش و رای سگالشگری کرد با رهنمای .نظامی .