کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سپنج
/sepanj/
معنی
۱. عاریت: ◻︎ به سرای سپنج مهمان را / دل نهادن همیشگی نهرواست (رودکی: ۴۹۳).
۲. (اسم) خانۀ عاریت؛ آرامگاه عاریتی؛ منزل موقت.
۳. (اسم) خانهای که دشتبانان و پالیزبانان در کنار پالیز و کشتزار با شاخههای درخت درست کنند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. عاریت
۲. عاریتی
۳. خانه موقت، گذرا، ناپایدار، منزل موقت
۴. خانه، شبستان
۵. پالیزبان
دیکشنری
loan, temporary, transient, transitory
-
جستوجوی دقیق
-
سپنج
واژگان مترادف و متضاد
۱. عاریت ۲. عاریتی ۳. خانه موقت، گذرا، ناپایدار، منزل موقت ۴. خانه، شبستان ۵. پالیزبان
-
سپنج
لغتنامه دهخدا
سپنج . [ س ِ پ َ ] (اِ) مهمان . (برهان ) : ببازارگان گفت ما را سپنج توان کرد کز ما نبینی تو رنج . فردوسی . || عاریت . (برهان ) : نخواهم که باشد مرا بوم و گنج زمان و زمین از تو دارم سپنج . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 617). || کنایه از دنیا. (آنندراج )....
-
سپنج
فرهنگ فارسی معین
(س پَ)(اِ.)1 - عاریت . 2 - خانة موقت .
-
سپنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sepanj ۱. عاریت: ◻︎ به سرای سپنج مهمان را / دل نهادن همیشگی نهرواست (رودکی: ۴۹۳).۲. (اسم) خانۀ عاریت؛ آرامگاه عاریتی؛ منزل موقت.۳. (اسم) خانهای که دشتبانان و پالیزبانان در کنار پالیز و کشتزار با شاخههای درخت درست کنند.
-
سپنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sepanj = سبنج
-
واژههای مشابه
-
سپنج کردن
لغتنامه دهخدا
سپنج کردن . [ س ِ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زندگی کردن . گذران کردن : بزندان بدم تا به اکنون چو گنج بشادی کنون کرد خواهم سپنج . نظامی (شرفنامه ص 470). || مهمان کردن : ببازارگان گفت ما را سپنج توان کرد کز مانبینی تو رنج .فردوسی .
-
سپنج کعبتین
لغتنامه دهخدا
سپنج کعبتین . [ س ِ پ َ ج ِ ک َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سی مهره نرد را گویند. (ناظم الاطباء).
-
سپنج خانه
لغتنامه دهخدا
سپنج خانه .[ س ِ پ َ خا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) سرای عاریتی . (آنندراج ). خانه ٔ عاریتی . (شرفنامه ). رجوع به سپنج شود.
-
سپنج سرا
لغتنامه دهخدا
سپنج سرا. [ س ِ پ َ س َ ] (اِ مرکب ) کنایه از دنیا است : هرکه آید در این سپنج سرابایدش باز رفتن از سر پای . نظامی .رجوع به سپنج شود.
-
سپنج گاه
لغتنامه دهخدا
سپنج گاه . [ س ِ پ َ ] (اِ مرکب ) چراگاه : می گشت بهر سپنج گاهی مونس نه بجز دریغ و آهی .نظامی .
-
سرای سپنج
لغتنامه دهخدا
سرای سپنج . [ س َ ی ِ س ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روزگار و دنیا. (برهان ) (آنندراج ). سرای عاریت دنیا. (شرفنامه ). سرای ششدر. (رشیدی ) : مهر مفکن بر این سرای سپنج کاین جهان پاک بازی و نیرنج . رودکی .چو گشت آن پریچهره بیمارغنج ببرید دل...
-
دار سپنج
لغتنامه دهخدا
دار سپنج . [ رِ س ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم سفلی باشد. (آنندراج ).
-
سپنج سرا
فرهنگ فارسی عمید
‹سپنجیسرای› [قدیمی] sepanjsarā ۱. سرای سپنج؛ سرای سپنجی.۲. [مجاز] دنیا.