کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سپل
/sapal/
معنی
۱. سم شتر.
۲. سم فیل؛ ناخن فیل.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپل
لغتنامه دهخدا
سپل . [ س َ پ َ ] (اِ) سم شتر و ناخن فیل .(برهان ). سم شتر و فیل و هر جانور ذوات الاخفاف . (آنندراج ): فِرْسِن ؛ سپل شتر. (منتهی الارب ) : زمانی بکردار مست اشتری مرا پشت بسپرد زیر سپل . ناصرخسرو.
-
سپل
فرهنگ فارسی معین
(سَ پَ) (اِ.) 1 - سم شتر. 2 - ناخن فیل .
-
سپل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سبل› [قدیمی] sapal ۱. سم شتر.۲. سم فیل؛ ناخن فیل.
-
واژههای مشابه
-
سپل دار
لغتنامه دهخدا
سپل دار. [ س َ پ َ ] (نف مرکب ) ذات الخف . نرم پای . ج ، سپل داران (= نرم پایان ، ذوات الخف ). رجوع به سپل شود.
-
بزرگ سپل
لغتنامه دهخدا
بزرگ سپل . [ ب ُ زُ س َ پ َ ] (ص مرکب ) جمل عیثوم ؛ شتر بزرگ سپل . (یادداشت دهخدا از منتهی الارب ). و رجوع به سپل شود.
-
جستوجو در متن
-
میثم
لغتنامه دهخدا
میثم . [ ث َ ] (ع ص ) سپل شتر سخت رندنده زمین را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سپل شتر که سخت برندد زمین را. (ناظم الاطباء).
-
صکم
لغتنامه دهخدا
صکم . [ ص ُک ْ ک َ ] (ع اِ) سپل شتر و مانند آن . (منتهی الارب ).
-
نکیب
لغتنامه دهخدا
نکیب . [ ن َ ] (ع اِ) دایره ٔ سَپَل و سُم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دایره ٔ سَپَل شتر. (ناظم الاطباء). دایره ٔ حافر و خف . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
-
حفیة
لغتنامه دهخدا
حفیة. [ ح ِ ی َ ] (ع مص ) حفوة. برهنه پای شدن . برهنه پائی . پابرهنگی . || سودگی پای آدمی و سپل شتر و سم ستور. سوده شدن پای و سپل و سم . (اقرب الموارد). رجوع به حفوة شود.
-
ذات الخف
لغتنامه دهخدا
ذات الخف . [ تُل ْ خ ُف ف ] (ع ص مرکب ) دارنده ٔ سپل . نرم پای . ج ، ذوات الاخفاف . یا ذوات الخف ّ. سپل داران . نرم پایان ، مانند اشتر.
-
مناسم
لغتنامه دهخدا
مناسم . [ م َ س ِ ] (ع اِ) ج ِ مَنسِم ، به معنی سپل شتر و سپل شترمرغ . (آنندراج ). ج ِ منسم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منسم شود.
-
مکنوسة
لغتنامه دهخدا
مکنوسة. [ م َ س َ ] (ع ص ) فرس مکنوسة؛ سپل شتر تابان شکم یا پشم ریخته . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (ناظم الاطباء). سپل شتر که اندرون آن صاف و نرم یا پشم ریخته باشد. (از اقرب الموارد).
-
خسوق
لغتنامه دهخدا
خسوق . [خ َ ] (ع ص ) شتر ماده که به سپل زمین را بکاود یا آنکه در رفتن سپل وی منقلب شده در زمین شکاف کند. (منتهی الارب ). خزوق . (منتهی الارب ). رجوع به خزوق شود.