کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سپستان
/sepestān/
معنی
۱. درختی گرمسیری با برگهای گرد و نوکتیز و گلهای سفید خوشهای و خوشبو.
۲. میوۀ این گیاه بیضیشکل، زردرنگ، و دارای شیرۀ لزج و بیمزه است که پس از خشک شدن سیاهرنگ میشود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماریهای ریوی به کار میرود؛ سگپستان؛ سنگپستان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپستان
لغتنامه دهخدا
سپستان . [ س ِ پ ِ ] (اِ) «سبست » (فرانسوی )، «کردیامیکسا» (لاتینی ). (ثابتی ص 186). پهلوی «اسپَی » (آرامش گاه ، ملجاء)، ارمنی عاریتی و دخیل «اسپیَکَن » (مهمان )، باید از شکل «اسپینی » ناشی شده باشد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). میوه ای است بقدر آلو...
-
سپستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sepestān ۱. درختی گرمسیری با برگهای گرد و نوکتیز و گلهای سفید خوشهای و خوشبو.۲. میوۀ این گیاه بیضیشکل، زردرنگ، و دارای شیرۀ لزج و بیمزه است که پس از خشک شدن سیاهرنگ میشود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماریهای ریوی به کار می...
-
سپستان
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: sepessun طاری: sepessun طامه ای: sepessun طرقی: sepessun کشه ای: sepessun نطنزی: sepessun
-
واژههای مشابه
-
عناب و سپستان
فرهنگ گنجواژه
گیاهان داروئی.
-
جستوجو در متن
-
سگ پستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] sagpestān = سپستان
-
انبو
لغتنامه دهخدا
انبو. [ اَم ْ ب َ ] (اِ) در عباسی به سپستان گویند. (از جنگل شناسی ج 1 ص 272).سپستان . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به سپستان شود.
-
فتاط
لغتنامه دهخدا
فتاط. [ ] (اِ) سپستان . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به سپستان شود.
-
بمبار
لغتنامه دهخدا
بمبار. [ ب ُ ] (اِ) سپستان ، که گیاهی است . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به سپستان شود.
-
مخاطة
لغتنامه دهخدا
مخاطة. [ م َ طَ ] (ع اِ) سپستان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دوائی است که آن را به فارسی سپستان گویند، عربی است . (برهان ). درخت سپستان ... که میوه ٔ آن شیرین لزج است ، و مردم آن را می خورند. (از اقرب الموارد). اسم عر...
-
سگپستان
لغتنامه دهخدا
سگپستان . [ س َ پ ِ ] (اِ مرکب ) دارویی باشد که آن را سپستان گویند که انگور دشتی باشد. (برهان ). سپستان باشد چه مشابه است به پستان سگ . (آنندراج ) (رشیدی ).
-
دنق
لغتنامه دهخدا
دنق . [ دَ ](ع اِ) سپستان . (منتهی الارب ) (از تحفه ٔ حکیم مؤمن )(از آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به سپستان شود.
-
سنگ پستان
لغتنامه دهخدا
سنگ پستان . [ س َ پ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سپستان و آن دارویی باشد معروف . (برهان ). رجوع به سپستان شود.
-
مخیط
لغتنامه دهخدا
مخیط. [ م ُ خ َی ْ ی َ ] (ع اِ) سپستان . (ناظم الاطباء). رجوع به سپستان شود.