کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سپس
/sepas/
معنی
ازپس؛ ازپی؛ پسازآن؛ بعد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آنگاه، آنوقت، بعد، آنوقت، پس، پسازآن ≠ قبل
دیکشنری
next, then
-
جستوجوی دقیق
-
سپس
واژگان مترادف و متضاد
آنگاه، آنوقت، بعد، آنوقت، پس، پسازآن ≠ قبل
-
سپس
لغتنامه دهخدا
سپس . [ س ِ پ َ ] (ق ) پس و پستر و بعد، چنانکه گویند: از این سپس ؛ یعنی پس از این و بعد از این . (برهان ). بعد. (نصاب الصبیان ). پس . (جهانگیری ). پس و پستر و بعد. (غیاث ) (شرفنامه ) : برادران منا زین سپس سیه مکنیدبمدح خواجه ٔ ختلان به جشنها خامه . م...
-
سپس
فرهنگ فارسی معین
(س پَ) (ق .) پس ، بعد.
-
سپس
فرهنگ فارسی عمید
(قید) sepas ازپس؛ ازپی؛ پسازآن؛ بعد.
-
سپس
دیکشنری فارسی به عربی
بعد ذلک , ثم , قادم , لذا
-
واژههای مشابه
-
کلاوی سپس
لغتنامه دهخدا
کلاوی سپس . [ س ِ ] (اِ) گیاهی است که ریشه ٔ آن انگل جو و گندم میشود و یکی از انواع آن ارگو است . رشته های ریسه ٔ این قارچ ابتدا تخمدان جو را فراگرفته پوشش سفیدرنگی برروی آن میسازد و کم کم داخل تخمدان شده بکلی آن را هضم میکند و در داخل آن رشته های به...
-
سپس تر
لغتنامه دهخدا
سپس تر. [ س ِ پ َ ت َ ] (ص تفضیلی ، ق مرکب ) پستر و عقب تر و دورتر. (ناظم الاطباء). کمی بعد. بعدتر : و آن داروهای تلخ است ، بعضی گرم است و بعضی سرد و سپس تر یاد کرده آید. (ذخیره ٔخوارزمشاهی ). و فرق میان ذات الجنب و ذات الکبد سپس تریاد کرده آید. (ذخی...
-
سپس رفتگی
لغتنامه دهخدا
سپس رفتگی . [ س ِ پ َ رَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) برگشتگی : سپس رفتگی بینی ؛ برگشتگی بینی . (ناظم الاطباء).
-
سپس رو
لغتنامه دهخدا
سپس رو. [ س ِ پ َ رَ / رُو ] (نف مرکب ) پیرو و پس رو. (ناظم الاطباء). ذانب . دابر. (منتهی الارب ). سفسیر.(صراح اللغة). || مرید. (ناظم الاطباء).
-
سپس رو
فرهنگ فارسی معین
(س پَ. رَ) (ص فا.) تابع ، پیرو.
-
ازین سپس
لغتنامه دهخدا
ازین سپس . [ اَ س ِ پ َ] (ق مرکب ) مخفف از این سپس . بعد از این . من بعد.
-
زاین سپس
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] zinsepas از اینسپس؛ پسازاین؛ بعدازاین: ◻︎ برو زاینسپس گو سر خویش گیر / گرانی مکن جای دیگر بمیر (سعدی۱: ۱۲۵).
-
سپس تر
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] sepastar بعدتر؛ عقبتر.
-
سپس رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] sepasro[w] پیرو؛ پسرو.