کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سپری کردن
مترادف و متضاد
۱. بهپایانرسانیدن، به اتمام رسانیدن، تمام کردن، گذراندن، طی کردن، سر کردن
۲. معدوم کردن، نابود ساختن، نابود کردن
۳. پایمال کردن
دیکشنری
end
-
جستوجوی دقیق
-
سپری کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهپایانرسانیدن، به اتمام رسانیدن، تمام کردن، گذراندن، طی کردن، سر کردن ۲. معدوم کردن، نابود ساختن، نابود کردن ۳. پایمال کردن
-
سپری کردن
لغتنامه دهخدا
سپری کردن . [ س ِ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرداخته کردن . ساختن : یا رب مرگ مرا از این دیوان و پریان پنهان کن تا آن مسجد سپری کند و تمام کند، پس خدای عزوجل دعای او اجابت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). || تمام کردن . به انتها رساندن . بکمال رساندن ....
-
سپری کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ابق , بينما
-
واژههای مشابه
-
سپری شدن
واژگان مترادف و متضاد
پایان یافتن، گذشتن، منقضی شدن، تمام شدن، به اتمامرسیدن، گذشتن، طی شدن، به سررسیدن ≠ شروع شدن
-
shield budding, T-budding
کوپیوند سپری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] نوعی کوپیوند که در آن برشی بهصورت T در پایه زده میشود و پیوندک حاوی یک جوانه از بالا در زیر پوست پایه قرار میگیرد متـ . کوپیوند شکمی
-
سپری شدن
لغتنامه دهخدا
سپری شدن . [ س ِ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گذشتن و آخر شدن . (آنندراج ). گذشتن و تمام شدن . (غیاث ). منقضی شدن و تمام شدن . (ناظم الاطباء) : چون سال صد و نود و نه سپری شد و سال دویست اندر آمد به اول ماه محرم همه ٔسپاه به در کوفه آورد. (ترجمه ٔ طبری بلع...
-
سپری گردیدن
لغتنامه دهخدا
سپری گردیدن . [ س ِ پ َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تمام شدن . به انتها رسیدن . پایان یافتن : و این بیابان هرگز سپری نگردد. (مجمل التواریخ ). فرشته ای او را خوشه ای انگور داد... و گفتا نگر تا بدین هیچ نگزینی که ترا بسنده باشد و هرگز سپری نگردد. (مجمل التو...
-
سپری گشتن
لغتنامه دهخدا
سپری گشتن . [ س ِ پ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) آخر شدن . تمام شدن . بپایان رسیدن : با چنین خو که تو داری پسرا گر بمثل صبر ایوب مرا بودی گشتی سپری . فرخی .رجوع به سپری گردیدن شود.
-
T-joint
اتصال سپری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب، قطعات و اجزای خودرو] نوعی اتصال که در آن دو قطعه تقریباً عمود برهم و به شکل T قرار میگیرند
-
shield volcano
آتشفشان سپری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] آتشفشانی که به شکل سپر جنگی و مخروطی با دامنههای کمشیب است
-
T-tail, T-type tail
دُم سپری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] نوعی دُم که در آن سطح افقی بر روی سطح عمودی نصب شده است
-
سپری شدن
دیکشنری فارسی به عربی
انته , انقض , ترخيص , خطا , مرور
-
سپری شد
واژهنامه آزاد
رد شد