کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سپرم
/separam/
معنی
= سپرغم
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپرم
لغتنامه دهخدا
سپرم . [ س ِ پ َ رَ / س َ رَ ] (اِ) مخفف سپرغم است که نوعی از ریحان باشد. (برهان ) (آنندراج ) : در و کوه و بیابان پر ز سپرم کِه و مِه خسرو ودرویش خرم . زراتشت بهرام .در آن جمعی نشسته شاد و خرم برسته نزدشان صد گونه سپرم . زراتشت بهرام . || گل همیشه جو...
-
سپرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sparym, spahrm] ‹اسپرم› (زیستشناسی) [قدیمی] separam = سپرغم
-
واژههای مشابه
-
جوان سپرم
لغتنامه دهخدا
جوان سپرم . [ ج َ س ِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) گونه ای از یاسمین . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جوان اسپرم شود.
-
شاه سپرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] šāhesparam = شاهاسپرغم: ◻︎ بوستانافروز بنگر رسته با شاهسپرم / گر ندیدستی خط قوسُقزح بر آسمان (ازرقی: ۷۲).
-
جستوجو در متن
-
ابوالنضر
لغتنامه دهخدا
ابوالنضر. [ اَ بُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) سپرم . (مهذب الأسماء) (السامی فی الاسامی ). سپرغم . (دهار). ریحان .
-
سپرهم
لغتنامه دهخدا
سپرهم . [ س ِ پ َ هََ ] (اِ) مخفف «اسپرهم » = «اسپرغم » = «اسپرم » = «سپرم ». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سپرغم که ریحان باشد. (برهان ) (آنندراج ).
-
شاه پرم
لغتنامه دهخدا
شاه پرم . [ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه اسپرم است و آن ریحانی باشد کوچک برگ و عربان ضیمران خوانند. (برهان قاطع). رجوع به شاه سپرم شود.
-
فریق المسک
لغتنامه دهخدا
فریق المسک . [ ف َ فُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) کافور اسپرم .(مهذب الاسماء). کافور سپرم . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
شاه اسپر
لغتنامه دهخدا
شاه اسپر. [ اِ پ َ ] (اِ مرکب ) مرکب از «شاه » و «اسپر» (مخفف اسپرم ) شاه سپرم . ریحان الملک . ضیمران . رجوع به شاه اسپرغم ، شاه سپرغم . شاه اسفرهم . شاه اسپرهم و شاهپر شود.
-
بازپس سپردن
لغتنامه دهخدا
بازپس سپردن . [ پ َ س َ / س ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) بازپس رفتن . بازپس پیمودن : بازپس سپرم ؛ ای باز پس روم و رجوع کنم . (آنندراج ). و رجوع به بازپس رفتن شود.
-
اسپرم
لغتنامه دهخدا
اسپرم . [ اِ پ َ رَ ] (اِ) ریحان برگ معطر. هر گیاه که برگ آن بوی خوش دارد.مطلق گلها و ریاحین . (برهان ). اسپرغم . رجوع به اسپرغم شود. سپرم . اسپرهم . کلمه ٔ اسپرم جزء دویم نام بعضی گیاهان خوشبو باشد، چون : جم اسپرم ، جوان اسپرم ، خوش اسپرم ، شاداسپرم...
-
التماس برآمدن
لغتنامه دهخدا
التماس برآمدن . [ اِ ت ِ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) روا شدن حاجت . انجام یافتن درخواست . پذیرفته شدن حاجت : چو التماس برآمد هلاک باکی نیست کجاست تیر بلا گو بیا که من سپرم . سعدی .به اختیار تو سعدی چه التماس برآیدگر او مراد نبخشد تو کیستی که بجوئی . سعدی...
-
شاهسفرم
لغتنامه دهخدا
شاهسفرم . [ هَِ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) شاه اسپرم . شاهسپرغم . شاه اسپرغم . شاه اسفرهم . شاه اسپرهم . شاه پرم .شاهسپرم . شاه سپرهم . او را بتازی ضیمران گویند و نام مطلق او ریحان است و بطریق مجاز بر سایر ریاحین اطلاق کنند و بعربی او را حماحم نیز گویند و چ...