کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سپرده
/seporde/
معنی
چیزی که در جایی یا نزد کسی به رسم امانت گذاشته میشود؛ ودیعه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. امانت، ودیعه
۲. محول
۳. سفارش، سفارششده
۴. درنوردیده، طیشده
دیکشنری
trust
-
جستوجوی دقیق
-
سپرده
واژگان مترادف و متضاد
۱. امانت، ودیعه ۲. محول ۳. سفارش، سفارششده ۴. درنوردیده، طیشده
-
سپرده
لغتنامه دهخدا
سپرده . [ س ِ / س َ پ َ / پ ُ دَ / دِ ] (ن مف ) طی کرده و راه رفته . (آنندراج ) (برهان ) : همه تنگدل گشته و تافته سپرده زمین شاه نایافته . فردوسی .|| تاه شده و پیچیده شده . (ناظم الاطباء). رجوع به معانی سپردن شود.
-
سپرده
لغتنامه دهخدا
سپرده . [ س ِ پ ُ دَ / دِ ] (اِ) امانت . ودیعه . || (ن مف ) تسلیم شده . (ناظم الاطباء). || پایمال گردیده و بپای کوفته شده . (برهان ) (آنندراج ).هر چیز که بپای فروگیرند و پایمال کنند. (اوبهی ).
-
سپرده
فرهنگ فارسی معین
(س پَ دَ یادِ) (ص مف .) 1 - طی کرده . 2 - پایمال گردیده .
-
سپرده
فرهنگ فارسی معین
(س پُ دَ یا دِ) 1 - (ص مف .) به امانت گذاشته . 2 - سفارش شده .
-
سپرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) seporde چیزی که در جایی یا نزد کسی به رسم امانت گذاشته میشود؛ ودیعه.
-
سپرده
دیکشنری فارسی به عربی
ايداع , ضمان
-
واژههای مشابه
-
پی سپرده
لغتنامه دهخدا
پی سپرده . [ پ َ / پ ِ س ِ پ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مکدود. لگدمال شده . پایمال گردیده . || رفته .
-
post-cremation burial, secondary cremation
بازتدفین آتشسپرده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] تدفینی که در آن بقایای سوختۀ یک مرده از محل اولیۀ آتشسپاری جابهجا و در یک گور یا استخواندان دیگر نهاده میشود
-
موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
دیکشنری فارسی به عربی
خاص
-
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده و پس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
دیکشنری فارسی به عربی
خاص
-
جستوجو در متن
-
محوله
فرهنگ واژههای سره
سپرده شده
-
ودیعه
فرهنگ واژههای سره
سپرده