کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سپاری
/sepāri/
معنی
۱. ساقهای که خوشه بر سر آن قرار دارد؛ ساقۀ گندم یا جو.
۲. خوشه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپاری
لغتنامه دهخدا
سپاری . [ س ِ ] (اِ) ساق گندم و جو و آن علفی باشد میان خالی که به خوشه ٔ گندم پیوسته است . || خوشه ٔ گندم و جو. (برهان ). بهندی فوفل باشد و آن چیزی است شبیه بفندق و درهندوستان با برگی که آن را پان گویند خورند. (برهان ) (آنندراج ). بهندی فوفل است . (ت...
-
سپاری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سباری، سفاری، سپاره، سباره› [قدیمی] sepāri ۱. ساقهای که خوشه بر سر آن قرار دارد؛ ساقۀ گندم یا جو.۲. خوشه.
-
سپاری
لهجه و گویش تهرانی
باقیمانده گیاه پس از درو، سوفال، سفال
-
واژههای مشابه
-
devolution, power-sharing 1
قدرتسپاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] واگذاری قدرت از حکومت مرکزی به یک نهاد حکومتی محلی
-
capitulations/ capitulation
قضاوتسپاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] سپردن حق رسیدگی قضایی جرایم اتباع خارجی به نمایندۀ حقوقی دولت خارجی؛ این حق اولبار در قرن نوزده میلادی برای حمایت از کارگزاران دولتهای استعماری از جانب دولتهایی مانند ایران و عثمانی داده شد
-
cremation, incremation, incineration, artificial heat decomposition
آتشسپاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] سوزاندن جسد مردگان
-
posting, dépôt (fr.)
پُستسپاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات - پست] تحویل مرسولۀ پُستی به واحد پُستی برای ارسال به گیرنده
-
outsourcing
برونسپاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] سپردن کار یا خدمات درون سازمان به یک شرکت در بیرون
-
insourcing
درونسپاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] انتقال کارهایی که در بیرون شرکت انجام میشود به درون شرکت و انجام آنها در داخل شرکت
-
خاکسپاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] ← تدفین
-
urned cremation
خاکستردانسپاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] قرار دادن بقایای سوختۀ استخوانهای انسان یا جانور در درون خاکستردان
-
جان سپاری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) فداکاری .
-
جان سپاری
لغتنامه دهخدا
جان سپاری . [ س ِ ] (حامص مرکب ) عمل جان سپار. جان دهی . جان دادن . فداکاری : با اسوباران اردشیر کوخشش و کارزار و جانسپاریهای سخت کردند. (کارنامه ٔ اردشیر ص 19 س 10).ما از پی تو بجان سپاری با خصم خودت چراست یاری . نظامی .هر کس بمصاف در سواری مجنون بح...
-
دل سپاری
لغتنامه دهخدا
دل سپاری . [ دِ س ِ ] (حامص مرکب ) حالت دل سپار. دل سپردگی . دلدادگی : گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم بر طمع دلستانی ماندم به دل سپاری . فرخی .رجوع به دل سپار شود.