کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَّوِيِّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
درون سوی
لغتنامه دهخدا
درون سوی . [ دَ ] (اِ مرکب ) سوی درون . درون سو. جانب انسی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به درونسو شود.
-
سوی زن
لغتنامه دهخدا
سوی زن . [ زَ ] (اِ) سوزن باشد که بدان چیزها دوزند. (آنندراج ) (برهان ). سوزن . (ناظم الاطباء).
-
سوی غامش
لغتنامه دهخدا
سوی غامش . [ م ِ ] (اِ) سلام . تحیت . (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 106). || تملق . || رسم خوش آمدگویی . (ناظم الاطباء).
-
سوی پایین
دیکشنری فارسی به عربی
اسفل
-
سوی چراغ
لهجه و گویش تهرانی
روشنی چراغ.، به سوی چراغ (قسم)
-
سوی چشم
لهجه و گویش تهرانی
قدرت بینایی
-
perfect forward secrecy, PFC
رازمانی پیشسوی کامل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] خصوصیتی در طرحهای تبادل کلید که بنا بر آن لو رفتن کلید اصلی که از آن برای تولید کلیدهای نشست استفاده میشود، امنیت کلید نشستهای پیشین را تهدید نکند
-
آن سوی رودی
لغتنامه دهخدا
آن سوی رودی . [ ی ِ ] (اِخ ) گروهی از مردم گیلان که میان سپیدرود و کوه نشینند. و آنان را یازده ناحیت است : خانکجال ، ننک ، کوتم ، سراوان ، پیلمان شهر، رشت ، تولیم ، دولاب ، کهن رود، استراب ، خان بلی . (حدودالعالم ).
-
سر سوی کسی نهادن
لغتنامه دهخدا
سر سوی کسی نهادن . [ س َ ی ِ ک َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) متوجه شدن به او. (آنندراج ). بسوی کسی رفتن : نهادند سر سوی افراسیاب همه رخ ز خون سیاوش پرآب . فردوسی .چو من سر سوی کید هندو نهم از او کینه ٔ کید یکسو نهم .نظامی (از آنندراج ).
-
سوی پا دیدن
لغتنامه دهخدا
سوی پا دیدن . [ ی ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شرمنده و خجل شدن . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). در حالت انفعال و خجالت می بودن . (آنندراج ).
-
سوی کسی گرفتن
لغتنامه دهخدا
سوی کسی گرفتن . [ ی ِ ک َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) جانب کسی گرفتن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 324) : فلک بی رنگ خواهد روی ما راچه سان گیرد بمیدان سوی ما را.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
اصحاب صراط سوی
لغتنامه دهخدا
اصحاب صراط سوی . [ اَ ب ِ ص ِ طِ س َ وی ی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یاران راه راست : فستعلمون من اصحاب الصراط السوی . (قرآن /20 135).
-
به سوی…رفت
دیکشنری فارسی به عربی
سارَ باتّجاهِ (نَحوَ)
-
رو به سوی…نهاد
دیکشنری فارسی به عربی
اِتَّجَهَ إلي
-
سوی دیگر بردن
دیکشنری فارسی به عربی
عافية