کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَّرَّاءُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سراء
لغتنامه دهخدا
سراء. [ س ُرْ را ] (اِخ ) آبی است نزدیک وادی سلمی . (منتهی الارب ).
-
سراء
لغتنامه دهخدا
سراء. [ س ُرْ را ] (اِخ ) ریگستانی است گل آمیخته نزدیک وادی اُرل . (منتهی الارب ).
-
سراء
لغتنامه دهخدا
سراء. [ س ُرْ را ] (اِخ ) نام سرمن رأی . (منتهی الارب ).
-
سراع
لغتنامه دهخدا
سراع . [ س ِ ] (ع اِ) شاخهای تازه ٔ درخت انگور و این ج ِ سرع است که بالفتح باشد. (غیاث ) (آنندراج ).
-
سراع
لغتنامه دهخدا
سراع . [ س ِ ] (ع مص ) شتافتن . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). زود شدن . (المصادر زوزنی ).
-
صراع
لغتنامه دهخدا
صراع . [ ] (اِخ ) ابن نیتان از اولاد ثقالن از دوازده سبط بنی اسرائیل است . رجوع به حبیب السیر چ 1 تهران جزء اول ج 1 ص 28 شود. این کلمه در چ خیام بصورت حراع دیده میشود. (ج 1 ص 76).
-
صراع
لغتنامه دهخدا
صراع . [ ص ِ ] (ع مص ) کشتی کردن و گرفتن . (آنندراج ).
-
ثراء
لغتنامه دهخدا
ثراء. [ ث َ ] (ع اِمص ) بسیاری مال . توانگری . دارائی : انه لذوثراء؛ أی لذو عدد و کثرةمال . || (مص ) توانگر شدن . || بسیار شدن . || افزودن (مال و مردم و امثال آن ). || بسیارمال گردانیدن . بی نیاز شدن .
-
جستوجو در متن
-
ضرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ضراء] [قدیمی] zarrā ۱. زیان؛ خسارت.۲. گزند.۳. [مقابلِ سرّاء] قحط؛ سختی؛ تنگدستی.
-
مسرت
لغتنامه دهخدا
مسرت . [ م َ س َرْ رَ ] (ع اِمص ) مسرة. سرور. شادمانی . شادی . خرمی . خوشی . انبساط. فرح . خوشحالی . سراء : مرا در دوستی تو چندان مسرت و ابتهاج حاصل است که هیچ چیز در موازنه ٔ آن نیاید. (کلیله و دمنه ). و رجوع به مسرة شود.
-
متوازی
لغتنامه دهخدا
متوازی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) با هم برابر شونده . (غیاث ) (آنندراج ). برابر : سراء و ضراء او نزدیک مرد دانا متوازی و متساوی است . (جهانگشای جوینی ).- سجع متوازی ؛ چنان است که کلمات در وزن و عددو حروف روی یکی باشند. چون گل ومل و مهجوری و مخموری مقابل س...
-
سرائی
لغتنامه دهخدا
سرائی . [ س َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به سراء. غلام مخصوص خدمت سرا : همی تا بود در سرای بزرگان چو سیمین بتان لعبتان سرائی . فرخی .هرگز بکجا روی نهاد این شه عالم با حاشیه ٔ خویش وغلامان سرائی . منوچهری .پیغامها دادی سلطان او را بسرائیان در هر بابی . (تا...
-
ضراء
لغتنامه دهخدا
ضراء. [ ض َرْ را ] (ع اِ) ضرّ. گزند. || سختی . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). بدحالی . (منتهی الارب ). مقابل سرّاء. درشتی . درویشی . (دهار). بأساء. بدبختی . تنگی . دشخواری : الذین ینفقون فی السرّاء و الضراء ؛ آنانکه مال نفقه و هزینه کننددر خواری و د...
-
متساوی
لغتنامه دهخدا
متساوی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) باهم برابر شونده . (آنندراج ) (غیاث ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). برابر هم و مانند هم . (ناظم الاطباء). و رجوع به تساوی شود. || برابر و یکسان و متوازی و راست و درست . (ناظم الاطباء) : گر در گذشته حمل غنی بر فقیر بو...
-
بلاء
لغتنامه دهخدا
بلاء. [ ب َ ] (ع اِ) بلا. آزمایش ، به نعمت باشد یا به محنت و سختی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آزمایش . (مهذب الاسماء). آزمایش به نعمت و به شدت . (دهار). و از آن جمله است «أعوذ باﷲ من جهد البلاء الا بلاء فیه علاء عند اﷲ». (از اقرب الموارد). ا...