کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَّرَائِرُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سَّرَائِرُ
فرهنگ واژگان قرآن
اسرار- رازها (جمع سرّ به معني مطلبي که در دل پنهان کرده باشند و نخواهند ديگران از آن خبردار شوند )
-
واژههای مشابه
-
سرائر
لغتنامه دهخدا
سرائر. [ س َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ سریرة. پنهانیها و رازها. (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ سریرة، راز. (دهار) (منتهی الارب ). || در اصطلاح عرفاء سرائر، افنای سالک است در حق و در حال و وصول تام . و نیز گفته شده است از اسمای الهیه است که بَواطن اکوان است . (از فرهن...
-
جستوجو در متن
-
سریرت
فرهنگ فارسی معین
(سَ رَ) [ ع . سریرة ] (اِ.) 1 - راز. 2 - باطن ، نیت . ج . سرائر.
-
فاطن
لغتنامه دهخدا
فاطن . [ طِ ] (ع ص ) زیرک . (از اقرب الموارد). زیرک و دانا. (غیاث ) (آنندراج ) : پیش اهل دل ادب بر باطن است زآنکه دلْشان بر سرائر فاطن است .مولوی .
-
سریرة
لغتنامه دهخدا
سریرة. [ س َ رَ ] (ع اِ) راز. (منتهی الارب ) (دهار). راز و آنچه پنهان کرده شود، سرائر جمع آن است . (آنندراج ). نهان . (مهذب الاسماء). || بمجاز معنی خصلت و طبیعت . (آنندراج ).
-
مباغضت
لغتنامه دهخدا
مباغضت . [ م ُ غ َ ض َ ] (ع اِمص ) (از مباغضة عربی ) مباغضة. دشمنی کردن بایکدیگر. تباغض . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و سرائر ایشان به مباغضت و نفرت از او مایل گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
سرایر
لغتنامه دهخدا
سرایر. [ س َ ی ِ ] (ع اِ) سَرائر. ج ِ سَریرة : در مکنونات و مغیبات سخن گوید و از سرایر و ضمایر نشان دهد. (سندبادنامه ص 242).غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی . سعدی .همینکه به سری از سرایر بیچون وقوف یابند. (سعدی )...
-
کامن
لغتنامه دهخدا
کامن . [ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از کمون بمعنی پوشیده شدن .پنهان . پوشیده شونده . (از فرهنگ نظام ) (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : شکر و شکایت و توقع والتماس که از جانبین در ضمایر و سرائر کامن است بمشافهه بمسامع یکدیگر رسانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی...
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن یعقوب بن یوسف بن داود. مکنی به ابومحمد همدانی معروف به ابن الحائک و درگذشته ٔ 334 هَ . ق . او راست : «الاکلیل فی انساب حمیر» در ده جلد، «دیوان شعر» در شش جلد و «زیج الهمدانی » و «سرائر الحکمة» و «صفة جزیرةالعرب » و...
-
احزان
لغتنامه دهخدا
احزان . [ اَ ] (ع اِ)ج ِ حُزن . غمان . هموم . اندهان . اندوهها : بحدیثی که شبی کرد همی پیش ملک عالمی را برهانید ز بند احزان . فرخی .بر جهان چند گونه نیرنگ است بر ملک چند نوع احزانست . مسعودسعد.یعقوب دلم ندیم احزان یوسف صفتم مقیم زندان . خاقانی .الودا...
-
تطهیر
لغتنامه دهخدا
تطهیر. [ ت َ ] (ع مص ) پاک کردن . (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پاک گردانیدن و از همین است تطهیر ختان . || ختنه کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : کار اوو تو تا گه تطهیرکار طفل است و آن حجامش شکرش در دهان نهد و آنگه ببرد پاره ای ز اندا...
-
سبل
لغتنامه دهخدا
سبل . [ س َ ب َ ] (ع اِ) مرضی باشد از امراض چشم و آن مویی است که در درون پلک چشم برمی آید، و پرده ای را نیز گویند که در چشم بهم رسد، و بعضی گویند به این معنی عربی است . (برهان ). علتی است چشم را که موی فرود پلک برآید. (شرفنامه ). پرده ای در چشم که از...
-
سلامت
لغتنامه دهخدا
سلامت . [ س َ م َ ] (ع مص ، اِمص ) بی گزند شدن . بی عیب شدن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : چه خوش گفت آن نکوگوی نکوکارکه سَر خواهی سلامت سِرّ نگهدار. جامی . || عافیت . تندرستی . (فرهنگ فارسی معین ) : می اندیشم که از تو باشد حدیث امیر برادر ابواحمد ادا...