کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَّامِرِيُّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زرین گاو سامری
لغتنامه دهخدا
زرین گاو سامری . [ زَرْ ری وِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از صراحی و ظرفی باشد از طلا که به صورت گاو ساخته باشند. (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی ).رجوع به ماده ٔ قبل ، زرین و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
جستوجو در متن
-
good Samaritan
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سامری خوب
-
شمس الحکماء
لغتنامه دهخدا
شمس الحکماء. [ ش َ سُل ْ ح ُ ک َ ] (اِخ ) ابراهیم سامری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابراهیم سامری شود.
-
samaritan
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساماریتان، نیکوکار، سامره فلسطین، سامری، خیریه
-
گوساله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gusāle بچۀ گاو.〈 گوسالهٴ سامری: [قدیمی] گوسالهای که مردی از بنیاسرائیل به نام سامری از زر ساخت و در غیاب حضرت موسی مردم را به پرستش آن دعوت کرد.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َدِل ْ لاه ] (اِخ ) سامری حلبی . او راست : المستوعبه .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمد سامری شامی ... شود.
-
ستوری
لغتنامه دهخدا
ستوری . [ س ُ ] (اِخ ) علی سامری ستوری ابن فضل . از محدثان است . (منتهی الارب ).
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) احمد سامری شامی . رجوع به احمد... شود.
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ] (اِخ ) محمدبن محمد سامری . رجوع به محمد... شود.
-
ابوالفتح
لغتنامه دهخدا
ابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن سامری . او راست : کتاب تاریخ .
-
ابوالفرج
لغتنامه دهخدا
ابوالفرج . [ اَ بُل ْ ف َ رَ ] (اِخ ) محمدبن علی سامری . وزیر مستکفی . رجوع بمحمد... شود.
-
سامره
لغتنامه دهخدا
سامره . [ م ِ رَ ] (اِخ ) گروهی است ازاسرائیلیان و از ایشان است سامری . || قومی است از یهود که در بعضی احکام با ایشان مخالفت دارند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به سامِرَه شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سامری شامی مکنی به ابوالعباس اوراست : الجامع که شرح مجموع محمدبن شرف کسلائی است .
-
ابویوسف
لغتنامه دهخدا
ابویوسف . [ اَ بو س ُ ] (اِخ ) یعقوب بن غنائم سامری . رجوع به یعقوب ... شود.