کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سِنْد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سند محضری
لهجه و گویش تهرانی
مدرک رسمی
-
سند سو
واژهنامه آزاد
تنبلی
-
archaeological record
سند باستانشناختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] بخشی از بقایای پایدار مادی، ناشی از فعالیتهای انسان در گذشته، که باستانشناسان بهمنظور بازسازی فرهنگها و جوامع گذشته آن را کشف و گردآوری و مطالعه میکنند
-
اتخاذ سند کردن
دیکشنری فارسی به عربی
استشهد به
-
متمم سند یا نوشته
دیکشنری فارسی به عربی
علامة
-
پیش نویس سند
دیکشنری فارسی به عربی
نظام
-
سند و مدرک
فرهنگ گنجواژه
سند.
-
سند معلق به انجام شرطی
دیکشنری فارسی به عربی
سياسة
-
مبنی بر مدرک یا سند
دیکشنری فارسی به عربی
فلم وثائقي
-
بموجب این نامه یا حکم یا سند
دیکشنری فارسی به عربی
بموجب هذا
-
واژههای همآوا
-
سند
واژگان مترادف و متضاد
۱. برگه، بنچاق، قباله، قواله، قولنامه، مدرک ۲. حجت، معیار، ملاک، مناط ۳. نمودار ۴. بهانه، دستاویز، مستمسک
-
سند
واژگان مترادف و متضاد
۱. حرامزاده، سندره، زنازاده، روسپی زاده، ولدالزنا، ناپاکزاده ۲. بچهنامشروع
-
سند
فرهنگ واژههای سره
دستک
-
سند
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) بچه ای که از سر راه بردارند، حرامزاده .
-
سند
فرهنگ فارسی معین
(سَ نَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - چیزی که به آن اعتماد کنند. 2 - نوشته ، مدرک ؛ ج . اسناد.