کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سِنْد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سِنْد
لهجه و گویش گنابادی
send در گویش گنابادی یعنی حرامزاده ، ولد زنا ، کودکان متولد از رابطه خارج از چهارچوب زناشویی رسمی در آیین گبری را میگفته اند.
-
واژههای مشابه
-
سند
واژگان مترادف و متضاد
۱. برگه، بنچاق، قباله، قواله، قولنامه، مدرک ۲. حجت، معیار، ملاک، مناط ۳. نمودار ۴. بهانه، دستاویز، مستمسک
-
سند
واژگان مترادف و متضاد
۱. حرامزاده، سندره، زنازاده، روسپی زاده، ولدالزنا، ناپاکزاده ۲. بچهنامشروع
-
سند
فرهنگ واژههای سره
دستک
-
document 2, doc. 2
سند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] هرنوع دبیزهای که وجه حقوقی یا تاریخی یا سازمانی آن غالب باشد
-
سند
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) بچه ای که از سر راه بردارند، حرامزاده .
-
سند
فرهنگ فارسی معین
(سَ نَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - چیزی که به آن اعتماد کنند. 2 - نوشته ، مدرک ؛ ج . اسناد.
-
سند
لغتنامه دهخدا
سند. [ س َ / س ِ ] (اِ) سرگین انسان که بغایت سطبر و سخت و گنده باشد. (غیاث ). سنده . || در بیت ذیل این کلمه آمده است و البته بفتح سین معجمه است ، چه فردوسی همه جا هند (نام مملکت ) را بفتح هاء می آورد، لکن معنی آن معلوم من نشد. نسخه ٔ خطی متعلق به نوی...
-
سند
لغتنامه دهخدا
سند. [ س َ ن َ ] (ع مص ) منسوب شدن بچیزی پشت به پشت . (غیاث ) (آنندراج ). || نسبت کردن چیزی را بچیزی . (غیاث ).
-
سند
لغتنامه دهخدا
سند. [ س َ ن َ ](ع اِ) تکیه گاه . (غیاث ). آنچه پشت بوی گذارند. (غیاث ). بالش . تکیه . آنچه پشت بدو دهند. (یادداشت مؤلف ). آنچه پشت بدو باز نهند از بلندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تکیه . (دهار). مسند. || بلندی چیزی . (غیاث ). || جای بلند در بیابا...
-
سند
لغتنامه دهخدا
سند. [ س ِ ] (اِ) حرام زاده و آن طفلی باشد که از سر راه برمیدارند و به عربی لقیط گویند. (برهان ). کوی یافت . حرامزاده . (مهذب الاسماء) (فرهنگ رشیدی ) (غیاث ). زنیم . (نصاب الصبیان ). سندره . ناپاک زاده . دعی . (یادداشت مؤلف ). سندره . سنداره .ناپاک ...
-
سند
لغتنامه دهخدا
سند. [ س ِ ] (اِخ ) ابن علی مأمونی ، مکنی به ابوالطیب منجم ، معاصر مأمون عباسی است . مردی فاضل و عالم بعلم ارصاد و عمل به آلات رصدیه و تسییر نجوم بوده است و بمصاحبت مأمون رسید و مأمون وی را به اصلاح آلات رصدیه گماشت . وی در بغداد به رصد اشتغال جس...
-
سند
لغتنامه دهخدا
سند. [ س ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است به اندلس . (منتهی الارب ).
-
سند
لغتنامه دهخدا
سند. [ س ِ ] (اِخ ) یکی از ایالات غربی پاکستان که 4928100 تن سکنه دارد. و شهر مهم و پایتخت سابق پاکستان ، کراچی در این ایالت است . و رودخانه ٔ سند آنرا مشروب میسازد. (فرهنگ فارسی معین ). نام ولایتی است معروف و مشهور و درآن شهرهای آباد است ، مانند: کن...