کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سِنجاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سنجاق و کوک
فرهنگ گنجواژه
وسائل خیاطی.
-
سوزن و سنجاق
فرهنگ گنجواژه
سوزن.
-
واژههای همآوا
-
سنجاق
واژگان مترادف و متضاد
۱. سوزن تهگرد ۲. لوا، علم، رایت، بیرق ۳. ولایت
-
سنجاق
فرهنگ فارسی معین
(سَ یا سُ) [ تر. ] (اِ.) 1 - درفش ، رایت . 2 - یکی از تقسیمات ایالت در دولت عثمانی .
-
سنجاق
فرهنگ فارسی معین
(سَ نْ) [ تر. سنجق ] (اِ.) سیخکی فلزی مانند سوزن که در ته آن دگمه کوچکی تعبیه شده برای وصل دو شیئی مثل پارچه به هم .
-
سنجاق
لغتنامه دهخدا
سنجاق . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. دارای 495 تن سکنه است . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، حبوبات و توتون می باشد. شغل اهالی زراعت ، گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
سنجاق
لغتنامه دهخدا
سنجاق . [ س َ ] (ترکی ، اِ) سوزنی بی سوفار با سری مدور و آن از غیر آهن کنند که قابل ارتجاع است .- سنجاق ته دار ؛ فلزی سیخکی مانند سوزن که در ته آن دگمه ٔ کوچکی تعبیه شده است . (از فرهنگ فارسی معین ).- سنجاق سر ؛ سنجاق فلزی و گاه با روکش استخوانی که ز...
-
سنجاق
لغتنامه دهخدا
سنجاق . [ س َ ] (ترکی ، اِ) سنجق . سنجوق . علم . درفش . رایت . (فرهنگ فارسی معین ). ج ، سناجق . || یکی از تقسیمات ایالت در دولت عثمانی . ولایت . (فرهنگ فارسی معین ).
-
سنجاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹سنجق› sanjāq وسیلۀ کوچک فلزی مانند سوزن که میتوان با آن اشیای نازک را به هم وصل کرد.〈 سنجاق سر: گیرهای که زنان به موهای خود میزنند.
-
جستوجو در متن
-
brooches
دیکشنری انگلیسی به فارسی
brooches، سنجاق سینه، سنجاق، گل سینه، سوراخ کن، سنجاق کراوات، سنجاق مدال و زینت الات زنانه
-
pinner
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پینر، سنجاق کار، سنجاق زن
-
pinners
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پستانداران، سنجاق کار، سنجاق زن
-
pin down
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سنجاق کردن
-
سنجق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] sanjaq = سنجاق