کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سِفت و سَخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سِفت و سَخت
فرهنگ گنجواژه
محکم، قرص، جدی.fest &stiftآلمانی
-
واژههای مشابه
-
سفت
واژگان مترادف و متضاد
۱. استوار، جامد، سخت، قایم، لخته، مضبوط ≠ سست ۲. دوش، کتف، شانه ۳. کمآب ≠ غلیظ ۴. قرص ۵. محکم
-
سفت
لغتنامه دهخدا
سفت . [ ] (اِ) لیقه صوف دویت . (زمخشری ).
-
micropyle
سُفت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] منفذی در تخمکپوش گیاهان که معمولاً لولۀ گَرده ازطریق آن وارد تخمک میشود
-
سفت
فرهنگ فارسی معین
(سُ یا س ) [ په . ] (اِ.) دوش ، کتف .
-
سفت
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِ.) سوراخ ، رخنه .
-
سفت
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) 1 - ستبر. 2 - محکم .
-
سفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) seft ۱. ستبر؛ محکم.۲. سخت.۳. غلیظ.
-
سفت
دیکشنری فارسی به عربی
بشدة , خرسانة , زمن , سميک , شخص , شدة , صلب , صوم , عنيد , غير مرن , قاسي , مادة مقلصة , مقرن , منشد جدا
-
سفت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: seft طاری: seft طامه ای: seft طرقی: seft کشه ای: seft نطنزی: seft
-
سفت زن
لغتنامه دهخدا
سفت زن . [ س ُ زَ ] (نف مرکب ) اسب سفت زن ؛ آنکه دست او از طرف شانه لنگد : سفت زن اسب که از شانه ٔاو در رفتن هر زمان آید در گوش دگرگون دستان .جوهری هروی .
-
سفت کاری
لغتنامه دهخدا
سفت کاری . [ س ِ ] (حامص مرکب ) مقابل نازک کاری در بنایی . (یادداشت مؤلف ). محکم کاری .
-
هم سفت
لغتنامه دهخدا
هم سفت . [ هََس ُ ] (ص مرکب ) همدوش . (یادداشت مؤلف ) : زنده مر خلق راست راهنمای مرده هم سفت سید بشر است .؟(از المعجم شمس قیس ).
-
سفت زن
فرهنگ فارسی معین
(س زَ) (ص فا.) (عا.) کسی که در مباشرت قوی بود، آن که به نیرو جماع کند.