کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سِرّ و علن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سر به سر گذاشتن
لهجه و گویش تهرانی
شوخی کردن
-
کَله سر، فرق سر
لهجه و گویش تهرانی
بالای سر.
-
سر سلامتی، سر سلامتی دادن
لهجه و گویش تهرانی
سلامتی ،به کسی امید سلامتی دادن
-
کج سر
لغتنامه دهخدا
کج سر. [ ک َ س َ ] (ص مرکب ) دارای سر ناراست . || بدرفتار. بدسر. بدسلوک .
-
گشته سر
لغتنامه دهخدا
گشته سر. [ گ َ ت َ / ت ِ س َ ] (ص مرکب ) قلب سرگشته . (آنندراج ). سرگردان : گرچه بسوزد دل حربه ز تاب کی دهدش چشمه ٔ خورشید آب لیک چو خورشیدبود جلوه گرذره بناچار شود گشته سر.امیرخسرو (از آنندراج ).
-
گچه سر
لغتنامه دهخدا
گچه سر. [ گ َ چ َ س َ ] (اِخ ) رجوع به گچ سر شود.
-
کوه سر
لغتنامه دهخدا
کوه سر. [ س َ ] (اِ مرکب ) کوه . کوهستان . (از فهرست ولف ). کوهسار. سرکوه : ز ره دامنش را بزد بر کمرپیاده برآمد بر آن کوه سر. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 893).چنین گفت کین کوه سر، خان ماست بباید کنون خویشتن کرد راست . فردوسی (ایضاً ص 897).سپیده چو...
-
acrocephalic, oxycephalic
مخروطسر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[دامپزشکی - پاتوبیولوژی] مربوط به مخروطسری یا مبتلا به مخروطسری
-
cephalic presentation, head presentation
نمای سر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] نمایی از جنین در هنگام زایمان که در آن بخشی از سر در گلوی زهدان پدیدار میشود
-
سر آمدن
واژگان مترادف و متضاد
به سررسیدن، منقضی شدن، پایان یافتن، به پایان رسیدن ≠ آغاز گشتن، شروع شدن
-
سر باختن
واژگان مترادف و متضاد
جان باختن، جانفدا کردن، جانبازی کردن
-
سر برآوردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سربلند کردن ۲. سر برداشتن ۳. بالا آمدن، طلوع کردن ۴. ظاهر شدن، نمایان شدن، خود رانشان دادن ۵. مرتفع شدن، بلند شدن ۶. برخاستن ۷. روییدن، سبز شدن، دمیدن ۸. بالیدن، قد کشیدن ۹. افتخار کردن ۱۰. ممتازشدن، برجسته شدن، ش
-
سر برداشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سربلند کردن ۲. اعتراض کردن، معترض شدن ۳. بلند شدن، برخاستن، بیدار شدن ۴. تجاوز کردن، متجاوز شدن
-
سر بریدن
واژگان مترادف و متضاد
ذبح کردن، بسمل کردن، سر از تن جدا کردن
-
سر پیچیدن
واژگان مترادف و متضاد
امتناعورزیدن، تخطی کردن، تمرد کردن، رویگردانشدن، سرپیچی کردن، سر برتافتن، سرکشی کردن، عصیان ورزیدن، نافرمانی کردن، تمکینن کردن