کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سِرِس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
Ceres
سِرِس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] نخستین و بزرگترین سیارک شناختهشده به قطر حدود 900 کیلومتر
-
واژههای مشابه
-
سرس
لغتنامه دهخدا
سرس . [ س َ رَ ] (ع مص ) نامرد شدن . || جماع نکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فرزندی نشدن کسی را. (آنندراج ). باردار نکردن گشن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بدخوی شدن . || دانا و هوشیار گردیدن پس از نادانی . (منتهی الارب ) (آنند...
-
سرس
لغتنامه دهخدا
سرس . [ س َ رِ ] (ع ص ) کسی که مردی نداشته باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کسی که جماع نکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کسی که اورا فرزندی نشود و گشنی که باردار نگرداند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سست . (آنندرا...
-
سرس
لغتنامه دهخدا
سرس . [ س ِ ] (اِ) اسم هندی لحیةالتیس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (الفاظ الادویه ).
-
سرس
لغتنامه دهخدا
سرس . [ س ِ رِ ](اِخ ) خواهر ژوپیتر و در یونان قدیم ربةالنوع زراعت معروف بود. (از تاریخ تمدن قدیم ایران ). و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 856، 859، 867 و ج 2 ص 1265 شود.
-
سرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] (زیستشناسی) seres درختی با برگهای باریک و کوتاه و گلهای زرد خوشبو که برگ، پوست و تخم آن در طب قدیم به کار میرفته؛ درخت زکریا.
-
واژههای همآوا
-
سرس
لغتنامه دهخدا
سرس . [ س َ رَ ] (ع مص ) نامرد شدن . || جماع نکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فرزندی نشدن کسی را. (آنندراج ). باردار نکردن گشن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بدخوی شدن . || دانا و هوشیار گردیدن پس از نادانی . (منتهی الارب ) (آنند...
-
سرس
لغتنامه دهخدا
سرس . [ س َ رِ ] (ع ص ) کسی که مردی نداشته باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کسی که جماع نکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کسی که اورا فرزندی نشود و گشنی که باردار نگرداند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سست . (آنندرا...
-
سرس
لغتنامه دهخدا
سرس . [ س ِ ] (اِ) اسم هندی لحیةالتیس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (الفاظ الادویه ).
-
سرس
لغتنامه دهخدا
سرس . [ س ِ رِ ](اِخ ) خواهر ژوپیتر و در یونان قدیم ربةالنوع زراعت معروف بود. (از تاریخ تمدن قدیم ایران ). و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 856، 859، 867 و ج 2 ص 1265 شود.
-
صرص
لغتنامه دهخدا
صرص . [ ] (ع اِ) ماهی خشک شده . (دزی ج 1 ص 827).
-
سرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] (زیستشناسی) seres درختی با برگهای باریک و کوتاه و گلهای زرد خوشبو که برگ، پوست و تخم آن در طب قدیم به کار میرفته؛ درخت زکریا.