کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سُک سُکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سُک سُکه
لهجه و گویش بختیاری
sok-soka owla-morqun .
-
واژههای مشابه
-
سک
واژگان مترادف و متضاد
۱. تکان، جنبش ۲. سیخک، سیخ ۳. سیخونک
-
سک
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِ.)چوبی نوک تیز که با آن چارپایان را برانند.
-
سک
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) سرکه .
-
سک
لغتنامه دهخدا
سک . [ س َ ] (اِخ ) نام قومی از ترک . (از غیاث ) (آنندراج ). رجوع به سکا شود.
-
سک
لغتنامه دهخدا
سک . [ س َک ک ] (ع اِ) بند آهن و میخ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). میخ آهنین . (دهار). || چاه تنگ سر. || بنای راست و درست . || زره تنگ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || سوراخ کژدم . (آنندراج ) (منتهی الارب...
-
سک
لغتنامه دهخدا
سک . [ س َک ک ] (ع مص ) زمین کندن بآهن . || تنگ شدن سوراخ گوش . || استوار کردن چیزی را. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || از بن برکندن گوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || میخ دوز کردن در بآهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسر در برزدن...
-
سک
لغتنامه دهخدا
سک . [ س ِ ] (اِ) سرکه . (رشیدی ) (غیاث ) (الفاظ الادویه ). سرکه ، سکبا مرکب از اوست که آش سرکه باشد. (برهان ) : چو با انگبین سک بوحدت نشست بره کثرت خیل صفرا ببست . ابوالعباس .چرا بگذاشتی جام می و شیرنهادی پیش خود جام سک و سیر. (ویس و رامین ).ز راه آ...
-
سک
لغتنامه دهخدا
سک . [ س ُ ] (اِ) چوبی نوک تیز. چوبی که بر سر آن آهنی سرتیز استوار کنندو ستور را بدان زجر کنند و رانند. (یادداشت مؤلف ).چوبی بمقدار وجبی که بر سر آن آهنی نوک تیز چون جوالدوزی استوار کنند و خربندگان بدان خر را رانند. (یادداشت مؤلف ). || نکبت و فلاکت...
-
سک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sok ۱. میلهای نوکتیز برای راندن چهارپایان؛ سیخونک.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] تکان؛ جنبش.〈 سک زدن: (مصدر متعدی)۱. سیخ زدن.۲. تکان دادن.
-
سک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سکّ] (طب قدیم) sok[k] جوشاندهای که در طب قدیم از مازو و شیرۀ خرما و مشک برای بیمار درست میکردند و خاصیت قبض داشت.
-
سُکْ
لهجه و گویش گنابادی
sok در گویش گنابادی یعنی پنهان شدن ، قایم شدن ، مخفی شدن ، اختفا کردن ، کشیک دادن ، گشت زدن همراه با مراقبت ، ترکیدن کف روی مایعات
-
سک
دیکشنری فارسی به عربی
مهماز
-
سک
واژهنامه آزاد
[سُک] دنباله کشمش