کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سُوْز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آتش سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašsuz ۱. چیزی که در آتش سوخته باشد.۲. برافروزندۀ آتش.۳. حریق؛ آتشسوزی: ◻︎ بر «آتشسوز» گرد آید همه کس / تو هم فریاد آتشسوز من رس (فخرالدیناسعد: ۳۰۷).
-
آرام سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) 'ārāmsuz برهمزنندۀ آرامش؛ آنچه قرار و آرام را نابود سازد: ◻︎ به گریه دایه را گفت این چه روز است / که گویی آتش آرامسوز است (فخرالدیناسعد: ۱۰۶).
-
بوی سوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] buysuz ۱. ظرفی که در آن آتش میریزند و بخور دود میکنند؛ آتشدان؛ بخوردان؛ عودسوز.۲. (اسم، صفت) افسونگر؛ پریسای: ◻︎ تو پری من بویسوزم گر بُوَد صد بوی خوش / بویسوزی میکنم تا بشنوم بوی تو را (ملاطغرا: لغتنامه: بویسوز).
-
هاروت سوز
لغتنامه دهخدا
هاروت سوز. (نف مرکب ) سوزنده ٔ هاروت : بابل من گنجه ٔ هاروت سوززهره ٔ من خاطر انجم فروز.نظامی (مخزن الاسرار).
-
incinerator
زبالهسوز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] کورۀ سوزاندن پسماندها در شرایط واپاییده
-
leaf scorch
برگسوز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] مرگ بافت برگهای گیاه بهنحویکه سوختن با آتش را تداعی میکند
-
wind chill
سوز باد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] اثر ترکیبی باد و دما در کاهش گرمای بدن انسان
-
bi-fuel
دوگانهسوز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] ویژگی خودروی که امکان مصرف دو نوع سوخت مختلف را بهصورت مجزا داشته باشد و در هر زمان فقط یکی از این دو نوع سوخت وارد موتور آن شود
-
weed burner
علفسوز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ماشینی که بر روی خط حرکت میکند و مجهز به دستگاهی برای سوزاندن علف در سطح راه است
-
بوی سوز
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) مجمر، آتشدان .
-
پیه سوز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) نوعی چراغ با ظرف سفالی یا فلزی که در آن پیه یا روغن کرچک را به جای نفت می ریختند و فتیله ای پنبه ای را برای روشن کردن در آن قرار می دادند.
-
خانمان سوز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) امری که سبب از بین رفتن خانمان شود، خانمان برانداز.
-
هامان سوز
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) روز چهاردهم از ماه آذار (دوم ) که در آن روز یهودیان صورتک ها می ساختند به نام هامان (وزیر خشایار شا) و بر دار می کشیدند و سپس آن ها را می سوزاندند.
-
آرام سوز
لغتنامه دهخدا
آرام سوز. (نف مرکب ) مخل و بهم زننده ٔ آسایش : بگریه دایه را گفتا چه روز است تو گوئی آتشی آرام سوز است .(ویس و رامین ).
-
آتش سوز
لغتنامه دهخدا
آتش سوز. [ ت َ ] (اِ مرکب ) آتش سوزان . حریق . (دهار) : بر آتش سوز گردآید همه کس تو بر فریاد آتش سوز من رس .(ویس و رامین ).