کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سُوَرٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سور
لغتنامه دهخدا
سور. [ س َ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 1142 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، لبنیات ، پنبه ، چغندر و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
سور
لغتنامه دهخدا
سور. [س ُ وَ ] (ع اِ) سوره های قرآن . (غیاث ). ج ِ سورة : فاتوا بعشر سُوَر مثله . (قرآن 11 / 13). و سور و آیات مصحف ... از بر میکنم . (سندبادنامه ص 57).
-
سور
دیکشنری عربی به فارسی
طارمي , نرده , ريل , سرزنش
-
سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سُورَة] sovar = سوره
-
سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sūr] sur ۱. مهمانی؛ بزم؛ جشن: ◻︎ خوان کشید او را کرامتها نمود / آنشب اندر کوی ایشان سور بود (مولوی: ۸۲۱).۲. (اسم مصدر) خوشی؛ شادی.
-
سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹سول› [قدیمی] sur ۱. اسب یا استر یا خر که خط سیاهی در پشت او از یال تا دمش کشیده شده باشد. Δ برخی مردم آن را خوشیمن نمیدانند و به اینسبب میگویند «سور از گله دور».۲. انسان یا حیوانی که از دیگران برمد و دوری کند.۳. رنگ سرخ.۴. رنگ ...
-
سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَسوار و سیران] [قدیمی] sur بارۀ شهر؛ دیوار دور شهر.
-
سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sur درختی پیوسته سبز، از ردۀ مخروطیان، دارای برگهای فلسی و میوۀ کوچک سرخرنگ که چوب آن نیز سرخرنگ است و در مبلسازی به کار میرود.
-
سُورٍ
فرهنگ واژگان قرآن
ديوار دور يک مکان - حصار
-
سور
دیکشنری فارسی به عربی
عيد , مادبة , مهرجان
-
سُوْر
لهجه و گویش گنابادی
souwr در گویش گنابادی یعنی ناآرام ، وحشی ، آماده به فرار ، غیر اهلی ، سرکش
-
سور
لهجه و گویش تهرانی
مهمانی
-
گله سور
لغتنامه دهخدا
گله سور. [ گ ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سارال بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج که در 12000گزی باختر دیواندره و 4000گزی شیخ صدر واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه ٔ آن 130 تن است . آب آنجا از رودخانه ٔ قزل تأمین میشود. محصول آن غلات ، لبنیات و راه آ...
-
کنده سور
لغتنامه دهخدا
کنده سور. [ ک َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میرده است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کانی سور
لغتنامه دهخدا
کانی سور. [ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت طال بخش بانه ٔ شهرستان سقز. واقع در 17هزارگزی شمال باختری بانه و دوهزارگزی جنوب شوسه ٔ بانه به سردشت . ناحیه ای است واقع در دشت سردسیر و دارای 102 تن سکنه . از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات ،لبنیات ، ت...