کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سُم طلا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سم
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: som طاری: som طامه ای: som طرقی: som کشه ای: som نطنزی: somb
-
سَم
لهجه و گویش بختیاری
sa:m سهم، ترس sa:m bem eniša>:مىترسم؛sa:m bem nešast:ترسیدم> .
-
سم سم کار
لغتنامه دهخدا
سم سم کار. [ س ِ س ِ] (ص مرکب ) آنکه در کارها سخت درنگ و بطوء بسیار کند. آنکه کاری کند و بی علاقگی کند. (یادداشت مؤلف ).
-
هله سم
لغتنامه دهخدا
هله سم . [ هََ ل َ س ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام که 300تن سکنه دارد. آب آن از رود چرداول و محصول عمده اش غله و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
insectigation
سمآبیاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] وارد کردن سموم کشاورزی به آب آبیاری در روشهای آبیاری قطرهای یا بارانی
-
سم برگرده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ← سم غدۀ فوقکلیوی
-
fumigant
سمدود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] مادهای جامد یا مایع که از بخار آن برای از بین بردن آفتها استفاده میشود
-
fumigation 2
سمدوددهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] استفاده از مواد شیمیایی فرّار برای از بین بردن آفتها
-
detoxification
سمزدایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] خنثی کردن سم به روش مکانیکی یا زیستشیمیایی
-
toxicology
سمشناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] شاخهای از دانش که به مطالعۀ زهرها و کنشهای آنها و ترکیب و خواص آنها میپردازد
-
پیل سم
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (ص مر.)1 - سم ستبر و درشت و محکم . 2 - اسبی که سم های بزرگ و ستبر دارد.
-
سم الخیط
فرهنگ فارسی معین
(سَ مُّ لْ) [ ع . ] (اِمر.) سوراخ سوزن .
-
پیکانه سم
لغتنامه دهخدا
پیکانه سم . [ پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ س ُ ] (ص مرکب ) آنچه سمش به اندام پیکان باشد. آنکه سمش چون پیکان بوداز سختی . یا آنکه چنان پیکان بهر چیزی که رسد آنرا شکافد یا چون پیکان بر تیر، سم یا ساق پا استوار بودو بندگاه قوت تمام دارد. (از آنندراج ) : ز تاراج ...
-
زره سم
لغتنامه دهخدا
زره سم . [ زَ / زِ رِه ْ س ُ ] (ص مرکب ) هر آنچه سوراخ می کند زره را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : سوگند میخورم بسنان زره سمت کز تاب حمله گوئی تنین محور است . اثیر اخسیکتی (از آنندراج ).- سنان زره سم ؛ سنانی که زره را سوراخ سوراخ کند. (آنندراج ).
-
رویین سم
لغتنامه دهخدا
رویین سم . [ س ُ ] (ص مرکب ) رویینه سم . که سم چون روی دارد محکم و سخت . || (اِ مرکب ) اسب . (مجموعه ٔ مترادفات ص 37). رجوع به رویینه سم و اسب شود.