کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سُل شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سل
دیکشنری عربی به فارسی
سرگرم کردن , مشغول کردن , تفريح دادن , جذب کردن , مات و متحير کردن , پذيرايي کردن , مهماني کردن از , گرامي داشتن , عزيزداشتن , قبول کردن , بي بسيج کردن , جمع کردن , از جنبش و حرکت باز داشتن , ثابت کردن , مدتي در بستربي حرکت ماندن
-
سل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sal ۱. تختهای که روی آب بیندازند و از بالای آن عبور کنند؛ پل چوبی.۲. قایق؛ کشتی.
-
سل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sal = سیاهال
-
سل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] sel درآوردن چیزی از چیز دیگر مانند درآوردن شمشیر از غلاف؛ برکشیدن؛ بیرون آوردن.
-
سل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sol] (موسیقی) sol پنجمین نت از نتهای هفتگانۀ موسیقی.
-
سَلْ
فرهنگ واژگان قرآن
سؤال کن - بپرس - بخواه
-
سل
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: sel طاری: sel طامه ای: sel طرقی: sel کشه ای: sel نطنزی: sel
-
treble clef, G clef
کلید سُل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] یکی از کلیدهای موسیقی برای گسترۀ اصوات زیر
-
سل کردن
لغتنامه دهخدا
سل کردن . [ س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روان کردن . (آنندراج ) (غیاث ) : شریانها که بگشایند و ببرند و سل کنند و داغ برنهند دوازده است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
سل دوش
لغتنامه دهخدا
سل دوش . [ س ُ ] (اِ مرکب ) مقابل ساق دوش . شاه بالا که بجانب چپ ایستد، آنکه در سمت چپ داماد یا عروس ایستد. (یادداشت مؤلف ).
-
ویولون سل
لغتنامه دهخدا
ویولون سل . [ ی ُ لُن ْ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) از سازهای آرشه ای که به هیأت ویولون ولی از آن بزرگتر است و به هنگام نواختن ته آن در روی زمین قرار می گیرد و آن را مانند کمانچه می نوازند. صدای ویولون سل یک اکتاو بم تر از صدای ویولاست . (فرهنگ فارسی معین ...
-
organosol
آلیسُل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] سامانهای کلوئیدی که در آن، محیط پراکنش یک مایع آلی است
-
solation 2
سُل کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] پراکنده کردن ذرات کلوئیدی در بستری از گاز یا مایع یا جامد
-
ویولون سل
فرهنگ فارسی معین
( ~. س ) [ فر. ] (اِ.) از سازهای آرشه ای که به شکل ویولون ولی از آن بزرگتر است و به هنگام نواختن ته آن را روی زمین قرار دهند و آن را مانند کمانچه می نوازند.
-
تب سل
لغتنامه دهخدا
تب سل . [ ت َ ب ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )تب لازم . تب دق . تب استخوانی . رجوع به سل و تب و دیگر ترکیب های این دو شود.