کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سُختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سُختن
لهجه و گویش بختیاری
soxtan سوختن.
-
واژههای مشابه
-
سختن
لغتنامه دهخدا
سختن . [ س َ ت َ / س ُ ت َ ] (مص ) کشیدن و وزن کردن و سنجیدن . (برهان ، ذیل سخت ). سنجیدن . (آنندراج ). وزن کردن . (شرفنامه ) : دو برد یمانی همه زرّبفت بسختند هر یک بمن بود هفت . فردوسی .همه گنج ارجاسب در باز کردنگهبان درم سختن آغاز کرد. فردوسی .عطای...
-
سختن
فرهنگ فارسی معین
(سَ تَ) (مص م .)سنجیدن ، وزن کردن .
-
سختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: saxtan] [قدیمی] saxtan ۱. سنجیدن.۲. وزن کردن. * سختیدن، برسختن: ◻︎ سریر و سراپرده و تاج و تخت / نه چندان کزو برتوانند سخت (نظامی۵: ۸۴۸).
-
واژههای همآوا
-
سختن
لغتنامه دهخدا
سختن . [ س َ ت َ / س ُ ت َ ] (مص ) کشیدن و وزن کردن و سنجیدن . (برهان ، ذیل سخت ). سنجیدن . (آنندراج ). وزن کردن . (شرفنامه ) : دو برد یمانی همه زرّبفت بسختند هر یک بمن بود هفت . فردوسی .همه گنج ارجاسب در باز کردنگهبان درم سختن آغاز کرد. فردوسی .عطای...
-
سختن
فرهنگ فارسی معین
(سَ تَ) (مص م .)سنجیدن ، وزن کردن .
-
سختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: saxtan] [قدیمی] saxtan ۱. سنجیدن.۲. وزن کردن. * سختیدن، برسختن: ◻︎ سریر و سراپرده و تاج و تخت / نه چندان کزو برتوانند سخت (نظامی۵: ۸۴۸).
-
جستوجو در متن
-
برسختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] barsaxtan = سختن
-
ناسختن
لغتنامه دهخدا
ناسختن . [ س َ / س ُ ت َ ] (مص منفی ) ناسنجیدن . نسختن . مقابل سختن . رجوع به سختن شود.
-
بسختن
لغتنامه دهخدا
بسختن . [ ب ِ س ُ / س َ ت َ ] (مص ) رجوع به سختن شود.
-
آسغدن
لغتنامه دهخدا
آسغدن . [ س ُ دَ ] (مص ) (از: آ، نا + سغدن ، سختن ) نیمه سوختن . رجوع به آسغده و بسغده و بسغدن شود.
-
سنجش
لغتنامه دهخدا
سنجش . [ س َ ج ِ ] (اِمص ) سختن . آزمودن . قیاس کردن . قیاس . مقایسه . آزمودن . رجوع به سنجیدن شود. || موازنه . وزن . توازن .