کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَوزى کارى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دشمن سوزی
لغتنامه دهخدا
دشمن سوزی . [ دُ م َ ] (حامص مرکب ) عمل دشمن سوز. آزار دشمن : عادت دشمن سوزی و دوست نوازی آن مهر سپهر سرافرازی ... در میان عالمیان باقی و پایدار ماند. (حبیب السیر چاپ طهران ج 3 جزو 4 ص 323).
-
روغن سوزی
لغتنامه دهخدا
روغن سوزی . [ رَ / رُو غ َ ] (حامص مرکب ) عمل سوختن روغن . (فرهنگ فارسی معین ). || هر گاه در موتور اتومبیل پیستون یا رینگ به علتی خراب و از کار بیفتد قسمتی از روغن موتور که میل لنگ و یاطاقانها در آن کار می کنند از طریق روزنهایی که بر اثر خرابی مذکور ...
-
سبب سوزی
لغتنامه دهخدا
سبب سوزی . [ س َ ب َ ] (حامص مرکب ) نابود کردن سبب . از میان بردن سبب : از سبب سازیش من سودائیم وز سبب سوزیش سوفسطائیم . مولوی .در سبب سازیش سرگردان شدم وز سبب سوزیش هم حیران شدم .مولوی .
-
سینه سوزی
لغتنامه دهخدا
سینه سوزی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) آزردگی . رنج . جفا. (ناظم الاطباء).
-
مرده سوزی
لغتنامه دهخدا
مرده سوزی . [ م ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل سوختن میت بجای دفن کردن مسلمین و یا بر کوه نهادن زرتشتیان ، چنانکه رسم بعضی طوایف هند و ملل دیگر است . (یادداشت مرحوم دهخدا). سوختن جسد مردگان .
-
بی سوزی
لغتنامه دهخدا
بی سوزی . (حامص مرکب ) حالت بی سوز. بی حرارتی . نداشتن سوز و گداز و هیجان : که صاحب حالتان یکباره مردندز بی سوزی همه چون یخ فسردند.نظامی .
-
خلق سوزی
لغتنامه دهخدا
خلق سوزی . [ خ َ ] (حامص مرکب ) مردمان سوزی . مردم سوزی : میرست بباغ دلفروزی میکرد بغمزه خلق سوزی .نظامی .
-
خرقه سوزی
لغتنامه دهخدا
خرقه سوزی . [ خ ِ ق َ / ق ِ ] (حامص مرکب ) عمل سوزاندن خرقه بوسیله ٔ صوفی از جهت کثرت وجد یا بجهت شکر. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خویشتن سوزی
لغتنامه دهخدا
خویشتن سوزی . [ خوی / خی ت َ ] (حامص مرکب ) خودسوزی : چند چون شمع مجلس افروزی جلوه سازی و خویشتن سوزی .نظامی .
-
روغن سوزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ro[w]qansuzi سوختن روغن؛ سوختن قسمتی از روغن در موتور اتومبیل در اثر معیوب شدن رینگ یا پیستون.
-
سبب سوزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] sababsuzi نابود کردن سبب: ◻︎ در سببسوزیش من سوداییم / در خیالاتش چو سوفسطاییم (مولوی: ۵۶).
-
oxygen burning
اکسیژنسوزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] مجموعهای از واکنشهای گداخت هستهای که در طی آن اکسیژن به عناصر سنگینتر ازجمله سیلیسیم تبدیل میشود
-
همه سوزی
دیکشنری فارسی به عربی
محرقة
-
burn-out time
مدت تمامسوزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] مدتزمان اشتعال فعال و کورسوزی در یک نقطۀ مشخص از زمین و سطح و تاجِ قابلاشتعال که براساس واحدی از زمان بیان میشود
-
اتش سوزی همگانی
دیکشنری فارسی به عربی
محرقة