کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سَهم
لهجه و گویش تهرانی
ترس
-
واژههای مشابه
-
سهم
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهر، بهره، حصه، قسمت، نصیب ۲. بیم، ترس، دهشت، خوف، هراس، هول ۳. هیبت، شکوه ۴. هیمنه، جذبه ۵. پیکان، تیر، خدنگ، فلش ۶. قرعه
-
سهم
فرهنگ واژههای سره
بهره، بخش، دانگ
-
سهم
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ په . ] (اِ.) ترس ، هراس ، هول .
-
سهم
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) 1 - تیر؛ ج . سهام . 2 - بهره ، نصیب . ؛ ~الارث سهم هر یک از ورثه از ارثیه .
-
سهم
لغتنامه دهخدا
سهم . [ س َ ] (اِ) پهلوی «سهم » (ترس ، وحشت ) از «سم » پارسی باستان «چت - من » = ایرانی باستان «تراس - من » سَم از پارسی باستان «چه - من » = ایرانی باستان «چه من » = ایرانی باستان «ثراه - من » از «ثراه » آریایی «تراس » (لرزیدن - ترسیدن ). رجوع به نیب...
-
سهم
لغتنامه دهخدا
سهم . [ س َ] (ع مص ) قرعه زدن . (دهار). قرعه بردن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِخ ) صورتی است فلکی از صورشمالی . دارای پنج کوکب بین منقار دجاجه و بین نسر طایر در داخل کهکشان بزرگ . پیکان آن بسوی مشرق است . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) آن تیر که بدان ...
-
سهم
لغتنامه دهخدا
سهم . [ س ُ هَُ ] (ع اِ) خطوط شعاع . || تشنگی . || حرارت . سخت . || مردمان عاقل و حکیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
سهم
دیکشنری عربی به فارسی
پيکان , موجودي , مايه , سهام , به موجودي افزودن
-
سهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sahm] [قدیمی] sahm ترس؛ بیم؛ هراس: ◻︎ شمیده من در آن میان باده / ز سهم دیو و بانگ هایهای او (منوچهری: ۹۳).
-
سهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sahm ۱. [جمع: اَسهُم و سُهمان و سهام] (اقتصاد) بهرۀ هریک از شرکا که در مال یا هزینه مشترک هستند.۲. (نجوم) یکی از صورتهای فلکی شمالی که دارای پنج ستاره است.۳. [جمع: سهام] [قدیمی] تیری که با کمان بیندازند.۴. [قدیمی] تیری که در قرعهکشی به...
-
سهم
دیکشنری فارسی به عربی
جزء , حصة , شريحة , قطعة , مساهمة
-
apothem, short radius
سهم 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فاصلۀ مرکز یک چندضلعی منتظم از هریک از اضلاعش
-
MCS 2
سهم 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← سامانۀ همرَفتی میانمقیاس