کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَلْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سل
فرهنگ فارسی معین
( س ) (اِ.) مرضی است عفونی و واگیردار که بیشتر ریه و غدد لنفاوی به آن دچار می شوند. عامل آن باسیلی است به نام باسیل کخ .
-
سل
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (ص .) مرد دندان ریخته .
-
سل
دیکشنری عربی به فارسی
سرگرم کردن , مشغول کردن , تفريح دادن , جذب کردن , مات و متحير کردن , پذيرايي کردن , مهماني کردن از , گرامي داشتن , عزيزداشتن , قبول کردن , بي بسيج کردن , جمع کردن , از جنبش و حرکت باز داشتن , ثابت کردن , مدتي در بستربي حرکت ماندن
-
سل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sal ۱. تختهای که روی آب بیندازند و از بالای آن عبور کنند؛ پل چوبی.۲. قایق؛ کشتی.
-
سل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sal = سیاهال
-
سل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] sel درآوردن چیزی از چیز دیگر مانند درآوردن شمشیر از غلاف؛ برکشیدن؛ بیرون آوردن.
-
سل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سلّ] (پزشکی) sel[l] بیماری واگیردار که از طریق باکتری کخ منتقل میشود و به قسمتهای مختلف بدن سرایت میکند اما سل ریوی شیوع بیشتری دارد و عوارض آن ضعف بنیه، لاغری، کمخونی، تنگی نفس، سرفه، و خارج شدن خون یا اخلاط از سینه است.
-
سل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sol] (موسیقی) sol پنجمین نت از نتهای هفتگانۀ موسیقی.
-
سل
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: sel طاری: sel طامه ای: sel طرقی: sel کشه ای: sel نطنزی: sel
-
سُل
لهجه و گویش بختیاری
so:l صلح.
-
treble clef, G clef
کلید سُل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] یکی از کلیدهای موسیقی برای گسترۀ اصوات زیر
-
سل کردن
لغتنامه دهخدا
سل کردن . [ س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روان کردن . (آنندراج ) (غیاث ) : شریانها که بگشایند و ببرند و سل کنند و داغ برنهند دوازده است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
سل دوش
لغتنامه دهخدا
سل دوش . [ س ُ ] (اِ مرکب ) مقابل ساق دوش . شاه بالا که بجانب چپ ایستد، آنکه در سمت چپ داماد یا عروس ایستد. (یادداشت مؤلف ).
-
ویولون سل
لغتنامه دهخدا
ویولون سل . [ ی ُ لُن ْ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) از سازهای آرشه ای که به هیأت ویولون ولی از آن بزرگتر است و به هنگام نواختن ته آن در روی زمین قرار می گیرد و آن را مانند کمانچه می نوازند. صدای ویولون سل یک اکتاو بم تر از صدای ویولاست . (فرهنگ فارسی معین ...
-
organosol
آلیسُل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] سامانهای کلوئیدی که در آن، محیط پراکنش یک مایع آلی است