کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سَله
لهجه و گویش تهرانی
سبد ، محل نگهداری ماکیان و کبوتر، سئاله
-
واژههای مشابه
-
سله
واژگان مترادف و متضاد
زنبیل، سبد
-
سله
لغتنامه دهخدا
سله . [ س َل ْ ل َ ] (ع اِ) زنبیلی که چیزها در آن گذارند و هر سبد را نیز گویند عموماً سبدی که مارگیران مار در آن کنند خصوصاً. (برهان ). زنبیل و سبد و در متعارف سبد بزرگ پهن را گویند که میوه ٔ بسیار خصوصاً انگور در آن کنند و بر سر بردارند. (فرهنگ رشید...
-
سله
لغتنامه دهخدا
سله . [ س َل ْ ل َ ] (ع اِمص ) دزدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) خنور که طعام و جامه و بار در وی نهند. || زن دندان ریخته . || تگ اسپ . || بیماری سل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
سله
لغتنامه دهخدا
سله . [ س ِل ْ ل َ / س َل ْ ل َ ] (ع اِ) وقت برکشیدن شمشیر. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (اِ) گیاهی است علفی از تیره ٔ صلیبیان که چهارگونه از آن تاکنون شناخته شده و در نواحی جنوبی اروپا و شمال آفریقا و جنوب غربی آسیا پراکنده اند. زله . (فرهنگ فارسی ...
-
سله
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ معر. ] (اِ.) گیاهی است علفی از تیرة صلیبیان که چهار گونه از آن تاکنون شناخته شده و در نواحی جنوبی اروپا و شمال آفریقا و جنوب غربی آسیا پراکنده اند؛ زله .
-
سله
فرهنگ فارسی معین
(سَ لَّ یا لُِ) [ ع . سلة ] (اِ.) سبد، زنبیل .
-
سلة
دیکشنری عربی به فارسی
زنبيل , سبد , درسبد ريختن , گروه هم مسلک , انجمن (ادبي واجتماعي) , از کار بازداشتن , مانع شدن , مختل کردن , قيد
-
سله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سلَّة، جمع: سِلال] salle ظرفی که از شاخههای نازک درخت برای میوه یا چیزهای دیگر ببافند؛ سبد؛ زنبیل.
-
سله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] selle طبقۀ نازکی از لای که پس از بارندگی یا آب دادن اراضی رسی روی زمین میبندند و سفت میشود و در زمینهای زراعتی مانع سبز شدن گیاه میشود باید آن را با وسایل مخصوص بشکنند و کود حیوانی به زمین بدهند.
-
سِلِه
لهجه و گویش تهرانی
گودی در آجرچینی/لایه رویی خاک sod
-
سله بستن
لغتنامه دهخدا
سله بستن . [ س َل ْ ل َ / ل ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) سخت شدن زمین پس از آبیاری که زمین خشک شده و بقسمتهای خرد و بزرگ شکاف برمیدارد. (یادداشت مؤلف ). طبقه ای از لای سخت گرفتن سطح زمین کشت شده که مانع از آسان سر زدن و روئیدن آن شود. (یادداشت مؤلف ).
-
سله شکستن
لغتنامه دهخدا
سله شکستن . [ س َل ْ ل َ / ل ِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) بیل زدن و فروکردن زمین سخت . نرم کردن سطح زمین که سله بسته باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
سله باف
لغتنامه دهخدا
سله باف . [ س َل ْ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) کسی که سله ها و سبدها بسازد و بافد. (آنندراج ). کسی که سله میسازد. (ناظم الاطباء). سلال . (ملخص اللغات ).