کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَلم و تَور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سَلم و تَور
فرهنگ گنجواژه
دو قوم ایرانی از نژاد پسران فریدون.
-
واژههای مشابه
-
سلم
واژگان مترادف و متضاد
آشتی، صلح، سازش، مسالمت
-
سلم
واژگان مترادف و متضاد
۱. خاکشیر ۲. کرت ۳. پیشفروش غلات ۴. تسلیم شدن
-
سلم
واژگان مترادف و متضاد
۱. نردبان ۲. پلکان
-
سلم
لغتنامه دهخدا
سلم . [ ] (اِخ ) نام محله ای به اصفهان که از دروازه های شهر یکی به آن منسوب است . (معجم البلدان ).
-
سلم
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] (اِ.) آشتی .
-
سلم
فرهنگ فارسی معین
(سُ لَّ) [ ع . ] (اِ.) نردبان ، پلکان ؛ ج . سلالم ، سلالیم
-
سلم
فرهنگ فارسی معین
(سَ لَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) گردن نهادن ، تحت اختیار درآمدن .2 - پرداختن بهای جنس بیش از تحویل گرفتن آن .
-
سلم
دیکشنری عربی به فارسی
نردبان , نردبان بکار بردن , نردبان ساختن , پله کان , پله کان نردباني , راه پله , پلکان , راهرو پله
-
سلم
دیکشنری عربی به فارسی
ازادکردن , نجات دادن , تحويل دادن , ايراد کردن(نطق وغيره) , رستگار کردن , مقصرين را پس دادن , مجرمين مقيم کشور بيگانه را به کشور اصليشان تسليم کردن
-
سلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] ‹سلف› (فقه، حقوق) salam = بیع 〈 بیع سَلَف
-
سلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] selam لوح یا تختۀ سیاه که دانشآموزان بر آن چیزی بنویسند.
-
سَلَّمَ
فرهنگ واژگان قرآن
سلامتي داد - ايمني بخشيد
-
سَّلْمِ
فرهنگ واژگان قرآن
صلح