کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَرسَری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سَرسَری
لهجه و گویش تهرانی
بی دقت، بی تأمل و اندیشه
-
واژههای مشابه
-
سرسری
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیدقت، سهلانگار، مسامح ۲. سهلانگارانه، تسامحآمیز ۳. بیاساس، نسنجیده، بیپایه ≠ سنجیده ۴. سطحی ≠ عمقی ۵. بیتامل ۶. بیهوده، یاوه ۷. سبکسرانه
-
سرسری
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (ص نسب .) بی تأمل ، بدون فکر کردن .
-
سرسری
لغتنامه دهخدا
سرسری . [ س َ س َ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) سخنی و کاری که بی اندیشه و تأمل کنند و بگویند. (رشیدی ). کنایه از کارو سخنی باشد که بی تأمل و اندیشه بکنند و بگویند. (انجمن آرا). کنایه از کار بی تأمل و سخن بیفکر. (برهان ). بی تأمل در فکر و سخن . (آنندراج )...
-
سرسری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) sarsari ۱. کاری که بیتٲمل و از روی سستی و سهلانگاری انجام داده شود.۲. سخن یاوه، بیهوده، و نسنجیده.
-
سرسری
دیکشنری فارسی به عربی
سطحي
-
سرسری
لهجه و گویش تهرانی
سر تکان دادن بچه با آهنگ.()باباش میاد صدای کفش پاش میاد!
-
cursory survey
بررسی سَرسَری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] بررسیهای منطقهای با دقت صفر تا بیست درصدی که در طی آن منطقۀ مورد بررسی بهطور گذرا بازدید و محوطههای نمایان چون تپههای بزرگ ثبت میشود
-
کار سرسری
لغتنامه دهخدا
کار سرسری . [ رِ س َ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کار سطحی .- کار سرسری کردن ؛ سهل انگاری کردن . رجوع به سهل انگاری کردن شود.
-
سرسری گرفتن
لهجه و گویش تهرانی
اهمیت ندادن،اهمال
-
واژههای همآوا
-
سرسری
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیدقت، سهلانگار، مسامح ۲. سهلانگارانه، تسامحآمیز ۳. بیاساس، نسنجیده، بیپایه ≠ سنجیده ۴. سطحی ≠ عمقی ۵. بیتامل ۶. بیهوده، یاوه ۷. سبکسرانه
-
سرسری
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (ص نسب .) بی تأمل ، بدون فکر کردن .
-
سرسری
لغتنامه دهخدا
سرسری . [ س َ س َ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) سخنی و کاری که بی اندیشه و تأمل کنند و بگویند. (رشیدی ). کنایه از کارو سخنی باشد که بی تأمل و اندیشه بکنند و بگویند. (انجمن آرا). کنایه از کار بی تأمل و سخن بیفکر. (برهان ). بی تأمل در فکر و سخن . (آنندراج )...