کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَبْعَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سَبْعَ
فرهنگ واژگان قرآن
هفت - هفت گانه
-
واژههای مشابه
-
سبع
واژگان مترادف و متضاد
جانور، دد، درنده، درندهخو، وحشی ≠ اهلی
-
سبع
واژگان مترادف و متضاد
هفت
-
سبع
فرهنگ واژههای سره
دد
-
سبع
لغتنامه دهخدا
سبع. [ س َ ] (ع مص ) سبع قوم ؛ هفتم ایشان گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || هفت یک مال کسی گرفتن . (منتهی الارب ). سبع قوم ؛ سبعمال ایشان گرفتن . (از اقرب الموارد) (متن اللغة). || دشنام دادن و عیب کردن یا بدندان گزیدن کسی را. (منتهی الارب...
-
سبع
لغتنامه دهخدا
سبع. [ س َ / س َ ب َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در فلسطین بین بیت المقدس و کرک بدان جهت که در آنجا هفت چاه است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ) : و نزدیکی لوط جایی بود، سبع گفتندی ، در آن جایگاه گرفت و از برکت ابراهیم در آن بیابان آب از چاه برآمد. (مجمل ا...
-
سبع
لغتنامه دهخدا
سبع. [ س َ ب ُ ](اِخ ) نام صورتی از صور فلکیه از ناحیه ٔ جنوبی و آن را بر مثال ددی توهم کنند و کواکب آن نوزده است . (جهان دانش ). یکی از صور جنوبی شامل 24 ستاره بشکل گرگی تخیل شده در مشرق قنطورس . (یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به التفهیم ص 94 شود. سبع...
-
سبع
لغتنامه دهخدا
سبع. [ س َ ب ُ / س َ ب َ / س َ ] (ع اِ) دده . (منتهی الارب ) (دهار). ج ، اَسْبُع، سباع . (منتهی الارب ). حیوان درنده مطلقاً. ج ، اسبع، سباع . یقال «هو من سباع البهائم و الطیر». (اقرب الموارد). دد.دده . (زمخشری ) : همانا سبعی است که بدندان نگیرد جز آن...
-
سبع
لغتنامه دهخدا
سبع. [ س ِ ] (ع اِ) نوبت آب شتر هفت روز یک بار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یکی از نوبتهای آب شتر که در روز هفتم آن را آب دهند. (از اقرب الموارد).
-
سبع
لغتنامه دهخدا
سبع. [ س ُ ] (ع اِ) هفت یک . ج ، اسباع . جزئی از هفت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و از آن است اسباع القرآن و این محدث است . (از اقرب الموارد).- حمی السبع ؛ در نزد اطباء تبی است که هفت روز یک مرتبه آید بعلت کمی ِ خلطی که موجب آن است . (از اقرب ...
-
سبع
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ.) عدد هفت .
-
سبع
فرهنگ فارسی معین
(سَ بُ) [ ع . ] (ص .) درنده .
-
سبع
لغتنامه دهخدا
سبع. [ س َ ] (اِخ ) قریه ای است بین رقه و رأس عین بر ساحل خابور. (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
سبع
لغتنامه دهخدا
سبع. [ س َ ] (ع عدد، ص ، اِ) هفت ، و سبع نِسْوَة یعنی هفت زن . (منتهی الارب ). هفت . (ترجمان ترتیب عادل بن علی ص 56) (اقرب الموارد). مؤنث سبعه بر خلاف قیاس ، گویند: سبعة رجال و سبع نساء. (اقرب الموارد): طاف بالبیت سبعاً؛ هفت بار. (از اقرب الموارد). ...