کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَبَقَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سبق
لغتنامه دهخدا
سبق . [ س َ ب َ ] (ع مص ) پیشی گرفتن : اندرین میدان فخر اکنون سبق مر بنده راست گو در این میدان درآید گر تواند عنصری .ازرقی . || (اِ) آنچه گرو بندند بر آن بر اسب دوانیدن و تیر انداختن و جز آن . ج ، اَسْباق . (منتهی الارب ). آنچه در میان کنند چون بچیزی...
-
صبغ
لغتنامه دهخدا
صبغ. [ ص َ ] (ع مص ) تعمید دادن : صالح عمربن الخطاب بنی تغلب بعدبماقطعوا الفرات ... علی ان لایصبغوا صبیاً و لایکرهوه علی دینهم ... و کان داودبن کردوس یقول لیست لهم ذمةلانهم قد صبغوا فی دینهم ... (فتوح البلدان ص 190).
-
صبغ
لغتنامه دهخدا
صبغ. [ ص َ ] (ع مص ) رنگ کردن جامه را بچیزی . (غیاث اللغات ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). رزیدن . || غوطه دادن دست را در آب و جز آن . (منتهی الارب ).
-
صبغ
لغتنامه دهخدا
صبغ. [ ص ِ ] (ع اِ) نانخورش . و منه قوله تعالی : و صبغ للاکلین (قرآن 20/23). (منتهی الارب ). نانخورش . (ترجمان علامه جرجانی ) (ربنجنی ). خورش . ادام . قاتق . || و یقال : ما اخذه بصبغ ثمنه ؛ یعنی نگرفت آن را بر وفق قیمت آن بلکه گران خرید. (منتهی الارب...
-
صبغ
لغتنامه دهخدا
صبغ. [ ص ِ ب َ ] (ع اِ) رنگ . (منتهی الارب ).
-
سبق
فرهنگ فارسی معین
(سَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آن چه بر سر آن در مسابقة اسب دوانی و تیراندازی شرط بندند. 2 - مقداری از کتاب که در یک جلسه درس داده شود. ج . اسباق .
-
سبق
فرهنگ فارسی معین
(سَ بْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سبقت گرفتن . 2 - (اِمص .) سبقت .
-
صبغ
فرهنگ فارسی معین
(ص ) [ ع . ] (اِ.) 1 - رنگ . 2 - نانخورش .
-
صبغ
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - رنگ کردن . 2 - تعمید دادن .
-
ثبق
لغتنامه دهخدا
ثبق . [ ث َ ] (ع مص ) بسیارآب شدن و تیزرو گردیدن جوی . || ثبق عین ؛ زوداشک شدن چشم .
-
سبق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] sabq ۱. پیشی گرفتن؛ پیش افتادن.۲. (اسم) قرآن.〈 سبق و رمایه: [سبق (پیشی گرفتن و پیش افتادن) رمایه (تیر انداختن) است] (فقه) عقد و تعهدی بین دو تن برای مسابقۀ اسبدوانی یا تیراندازی که برنده مبلغ معینی ببرد.
-
سبق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: اَسباق] [قدیمی] sabaq ۱. پیشی.۲. گرو؛ شرطبندی.۳. (اسم) (ورزش) در اسبدوانی و تیراندازی، آنچه بر سر آن شرط ببندند.۴. (اسم) آن مقدار از کتاب که در یک نشست درس داده شود؛ درس روزانه.〈 سبق بردن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. پیش افتاد...
-
صبغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sebq ۱. رنگ.۲. هر مادهای که با آن چیزی را رنگ میکنند.۳. نانخورش، از آن جهت که نان را رنگ میکند، مانند سرکه.
-
صِبْغٍ
فرهنگ واژگان قرآن
خورش
-
سَبَق
لهجه و گویش تهرانی
مجموعه درس آموزش قرآن