کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَبَإٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
انگشت
واژهنامه آزاد
سبا
-
بی بی یان
واژهنامه آزاد
(بختیاری) جمع زنان بلندمرتبه؛ ملکه. || نام محلی قدیمی در مسجدسلیمان که خانۀ ملکه سبا و زنان همراهش در آن بود. ملکه سبا از یمن به قصد ازدواج با سلیمان نبی آمده بود و مدتی دراین محل اقامت کرد.
-
عرنجج
لغتنامه دهخدا
عرنجج . [ ع َ رَ ج َ ] (اِخ ) نام حمیربن سبا است ، و نون آن زائد باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ابن قم
لغتنامه دهخدا
ابن قم . [ اِ ن ُ ق ُ ] (اِخ ) شاعری ادیب ، ورساله ٔ او که بصاحب سبا ابوحمیر نوشته مشهور است .
-
ذوشرح
لغتنامه دهخدا
ذوشرح . [ ش َ ] (اِخ ) لقب پدربلقیس ملکه ٔ سبا و زوجه ٔ سلیمان بن داود نبی است .
-
شاطرخدنگ
لغتنامه دهخدا
شاطرخدنگ . [ طِ خ َ دَ ] (اِ مرکب ) در تداول مردم قزوین ، خبرگزار. هدهد سبا.
-
ابوحمیر
لغتنامه دهخدا
ابوحمیر. [ اَ ح ِ ی َ ] (اِخ ) سبا المنصور. سومین و آخرین از امرای بنی صلیح در صنعا (از 484 تا 492 هَ . ق .).
-
حبیة
لغتنامه دهخدا
حبیة. [ ح َ بی ی َ ] (اِخ ) کوره ای به زمین یمن از نواحی سبا و بدانجا قلعه ای است موسوم به حب .
-
سبائیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سبائیَة] sabā'iy[y]e فرقهای از غلاة شیعه، پیروان عبدالله بن سبا که امیرالمومنین علی را خدا میخواندهاند.
-
جَوَابِ
فرهنگ واژگان قرآن
حوضي که آب در آن جمع شود (جواب یا جوابي ، جمع جابيه است) (سوره مبارکه سبأ آیه شریفه13)
-
عرش سبائی
لغتنامه دهخدا
عرش سبائی . [ ع َ ش ِ س َ ] (اِخ ) کنایه از تخت بلقیس زن سلیمان باشد که پادشاه شهر سبا بود. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به عرش بلقیس شود.
-
ذوتبع
لغتنامه دهخدا
ذوتبع. [ ت َ ب ِ ] (اِخ ) ذوتبع اصغر. لقب یکی از ملوک حمیر، معاصر سلیمان نبی وگویند سلیمان بلقیس ملکه ٔ سبا را بزنی به وی داد.
-
افریقس
لغتنامه دهخدا
افریقس . [ اِ ق َ ] (اِخ ) ابن ابرهةبن حارث بن حمیربن سبا، وی تبع سوم از ملوک یمن بود.(یادداشت دهخدا). افریقیس . رجوع به این کلمه شود.
-
عرش بلقیس
لغتنامه دهخدا
عرش بلقیس . [ ع َ ش ِ ب ِ ] (اِخ ) تخت بلقیس ، ملکه ٔ سبا، که داستان آن در قرآن کریم مذکور است : نشستم از برش چون عرش بلقیس بجست او چون یکی عفریت هایل .منوچهری .
-
وادی منحال
لغتنامه دهخدا
وادی منحال . [ ] (اِخ ) شهر پرنعمتی است در عربستان : جده شهری است از مکه بر کران دریا نهاده آبادان و خرم . سبا، عقاب ، مساع ، وادی منحال شهرکهایی اند با نعمت و مردم بسیار. (حدود العالم ص 97).