کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سو بردن خوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آق سو
لغتنامه دهخدا
آق سو. (اِخ ) نام ترکی چند رود به آسیای مرکزی .
-
آق سو
لغتنامه دهخدا
آق سو. (اِخ ) نام شهری بترکستان شرقی چین ، دارای 50هزار سکنه . || نام واحه ای بترکستان . || نام شهری به آسیای صغیر.
-
آلتون سو
لغتنامه دهخدا
آلتون سو.(اِخ ) نامی که ترکان عثمانی به زاب صغیر داده اند.
-
آن سو
لغتنامه دهخدا
آن سو. (اِ مرکب ، ق مرکب ) آن سوی . آن طرف . مقابل این سوی .
-
درین سو
لغتنامه دهخدا
درین سو. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 33 هزار و پانصد گزی باختر قره آغاج و 3هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مراغه به میانه ، با 410 تن سکنه . آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
-
شیرین سو
لغتنامه دهخدا
شیرین سو. (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . سکنه ٔ آن 303 تن . آب از قنات . راه آن ماشین رو. صنایع دستی زنان قالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
شیرین سو
لغتنامه دهخدا
شیرین سو. (اِخ ) دهی است از بخش سیردان شهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 100 تن . آب از چشمه سار. 8 باب دکان و قهوه خانه ٔ سر راه دارد.راه آن ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
شیرین سو
لغتنامه دهخدا
شیرین سو. (اِخ ) دهی است از بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان . سکنه ٔ آن 597 تن . آب از چشمه و چاه . راه آن ماشین رو. صنایع دستی زنان قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
سنگ سو
لغتنامه دهخدا
سنگ سو. [ س َ ] (اِ مرکب ) مسن . سان . فسان . حجرالمسن . سنگی که با آن چاقو و کارد تیز کنند. (یادداشت بخط مؤلف ). سنگ ساب .
-
سه سو
لغتنامه دهخدا
سه سو. [ س ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مثلث . (التفیهم ) (دانشنامه ٔ علایی ): و برگ او [ برگ نبات سقمونیا] سه سو است همچون برگ لبلاب . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
شش سو
لغتنامه دهخدا
شش سو. [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) شش جهت . (ناظم الاطباء). شش جهت است که بالا و پایین و پس و پیش و چپ و راست باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن ). جهات سته را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) : چون منکر مرگ است او گوید که اجل کو کو؟مرگ آیدش از شش سو گوید ک...
-
کاس سو
لغتنامه دهخدا
کاس سو. (اِخ ) در مغرب ایران مردمانی بوده اند موسوم به کاس سو که نژاد آنها محققاً معلوم نیست ، اینها همان مردم اند که در تاریخ بابل و عیلام ذکرشان گذشت و مورخین یونانی آنها را «کوسیان » یا «کیسی » نامیده اند. (ایران باستان ص 157).
-
قره سو
لغتنامه دهخدا
قره سو. [ ق َ رَ ] (اِخ ) (رود...) از شمال کرمانشاه به جنوب آن جاری است ، و از شمال شرقی میگذرد. شعبه ای از آن از صحنه میگذرد. (جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
قره سو
لغتنامه دهخدا
قره سو. [ ق َ رَ ] (اِخ ) (رود...) رودی است در استرآباد. رود استرآباد شعبه ای است از آن . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 305 و 306 و 308).
-
قره سو
لغتنامه دهخدا
قره سو. [ ق َ رَ ] (اِخ ) (رود...) یا زرینه رود. از الوند سرچشمه میگیرد. کوه الوندمرکب از توده هایی است که بین آنها دره هائی واقع شده و در هر یک چشمه های فراوان دیده میشود. تمام این جویبارها در جلگه به هم ملحق و آبهای شمالی به هم متصل شده تشکیل زرینه...