کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوگند یاد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سوگند و گوگرد
فرهنگ گنجواژه
سوگند.
-
وعده و سوگند
فرهنگ گنجواژه
امید دادن.
-
جستوجو در متن
-
یاد کردن
لغتنامه دهخدا
یاد کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به خاطر آوردن . به یاد آوردن : یاد کن زیرت اندرون تن شوی تو بر او خوار خوابنیده ستان . رودکی .بنجشک چگونه لرزد از باران چون یادکنم ترا چنان لرزم . ابوالعباس .چو جان رهی پند او کرد یاددلم گشت از پند او رام و شاد. فردوس...
-
attest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شهادت، گواهی دادن، شهادت دادن، سوگند یاد کردن، تصدیق امضاء کردن
-
attests
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شهادت، گواهی دادن، شهادت دادن، سوگند یاد کردن، تصدیق امضاء کردن
-
attesting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گواهینامه، گواهی دادن، شهادت دادن، سوگند یاد کردن، تصدیق امضاء کردن
-
قسم یاد کردن
لغتنامه دهخدا
قسم یاد کردن . [ق َ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سوگند خوردن . قسم خوردن .
-
attested
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تایید شده است، گواهی دادن، شهادت دادن، سوگند یاد کردن، تصدیق امضاء کردن
-
sworn
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوگند یاد کرد، فحش دادن، سوگند خوردن، ناسزا گفتن، قسم دادن، عهد کردن
-
مقاسمه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . مقاسمة ] 1 - (مص ل .) سوگند یاد کردن . 2 - (مص م .) سوگند دادن کسی را.
-
حلف
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (مص ل .) سوگند خوردن ، قسم یاد کردن .
-
اقتسام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eqtesām ۱. قسمت کردن؛ بخش کردن.۲. قسم یاد کردن؛ سوگند خوردن.
-
تحلیف
واژگان مترادف و متضاد
۱. سوگند ادا کردن، سوگندخوردن، قسم خوردن، قسم یاد کردن ۲. سوگنددادن، قسم دادن
-
مقاسمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مقاسَمَة] ‹مقاسمت› [قدیمی] moqāseme ۱. چیزی را با هم قسمت کردن و هر کدام بهرۀ خود را بردن.۲. سوگند یاد کردن برای کسی؛ کسی را سوگند دادن.
-
اقتسام
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - پخش کردن ، قسمت کردن . 2 - سوگند خوردن ، قسم یاد کردن ؛ ج . اقتسامات .