کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوگند ملا یم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوگند ملا یم
دیکشنری فارسی به عربی
شاذ
-
واژههای مشابه
-
سوگند خوردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. قسم خوردن، سوگند یاد کردن ۲. تحلیف
-
سوگند دادن
واژگان مترادف و متضاد
قسم دادن، سوگند خوردن
-
هم سوگند
لغتنامه دهخدا
هم سوگند. [ هََ س َ /سُو گ َ ] (ص مرکب ) هم قسم . حلیف . (یادداشت مؤلف ).
-
سوگند بقراط
فرهنگ فارسی معین
( ~ بُ) (اِمر.) سوگندی که پزشکان یاد می کنند تا وظیفة خود را به درستی انجام دهند و آن منسوب است به بقراط پزشک معروف سدة پنجم پیش از میلاد.
-
راست سوگند
لغتنامه دهخدا
راست سوگند. [ س َ / سُو گ َ ] (ص مرکب ) که قسم راست دارد. که قسم براستی یاد کند.
-
سوگند خوردن
لغتنامه دهخدا
سوگند خوردن . [ س َ / سُو گ َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سوگند یاد کردن . قسم خوردن . (یادداشت بخط مؤلف ). حلف . ایلاء. ایتلاء. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) : سوگند خورم بهرچه دارم ملکاکز عشق تو بگداخته ام چون کلکا. ابوالمؤید بلخی .من آنگاه...
-
سوگند دادن
لغتنامه دهخدا
سوگند دادن . [ س َ / سُو گ َ دَ ] (مص مرکب ) قسم دادن . تحلیف . استحلاف . احلاف : سوگند دهند تا یک سال شراب نخورد. (تاریخ بیهقی ).مسیحاخصلتا قیصرنژاداترا سوگند خواهم داد حقا. خاقانی .سوگند میدهم بخدایت که بس کنی گرچه عطا چو عمر مکرر نکو تراست . خاقان...
-
سوگند شکستن
لغتنامه دهخدا
سوگند شکستن . [ س َ / سُو گ َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) پیمان شکستن . نقض عهد کردن : در عهد تو ای نگار دلبندبس عهد که بشکنند و سوگند.سعدی (کلیات ، ترجیعات چ مصفا ص 829).
-
سوگند خوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] so[w]gandxār آنکه به خدا، قرآن، پیغمبر، یکی از امامان، یا شخص دیگر قسم یاد کند؛ کسی که سوگند بخورد.
-
هم سوگند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) hamso[w]gand کسی که با دیگری عهدوپیمان بسته و سوگند خورده باشد؛ همقسم.
-
سوگند دادن
دیکشنری فارسی به عربی
ادارة , استحلف
-
سوگند شکستن
دیکشنری فارسی به عربی
اشجب
-
سوگند خوردن
دیکشنری فارسی به عربی
اقسم